part12

106 6 3
                                        

«بی‌گمان نادان‌ترین مردم، کسانی هستند که عشق را به سخره می‌گیرند و آن را همانند وبالی جان‌گیر می‌دانند.»

"30 ژوئیه ساعت 4:24 عصر"

«این‌ها یه سری کتاب هستن که دیروز از پاریس گرفتمشون، فکر کردم ممکنه خوشتون بیاد.»
لبخندی به پسر رو به روش زد و درحالی که به سه کتاب نسبتاً قطور روی میز مقابلش نگاه می‌کرد، گفت:
«پس تو هم دیروز پاریس بودی؟»
سیبل بدون توجه به لبخند و لحن دوستانه‌ی شاهزاده، سری از روی تایید تکون داد.
خیره به کتاب‌ها قدمی به عقب برداشت، کمی سرش رو خم کرد و گفت:
«اگر کاری با من ندارید از حضورتون مرخص می‌شم، سرورم.»
جوزف، کلافه و عصبی از لحن رسمیِ پسر کوچک‌تر، چشم‌هاش رو به هم فشرد و پرسید:
«چرا باز این‌طوری حرف می‌زنی؟»
«چطوری حرف می‌زنم، سرورم؟»
چهره‌اش رو در هم جمع کرد و درحالی که نگاهی به سر تا پاهای سیبل می‌کرد، گفت:
«انقدر سرورم سرورم نکن. باز چرا رسمی حرف می‌زنی؟»
پسر کوچک‌تر، ابروهاش رو بالا انداخت و متعجب لب زد:
«مگه خودتون این رو نمی‌خواستید؟»
«کِی چنین چیزی رو خواستم؟»
با یادآوری دیروز و حرف‌هایی که زده بود، چشم‌هاش رو دوباره به هم فشرد و اخمی کرد. قبل از اینکه سیبل دهان باز کنه و چیزی بگه، جوزف با صدای گرفته‌ای زمزمه کرد:
«متاسفم.»
لحظه‌ای به گوش‌های خودش شک کرد. ابروهاش رو در هم کشید و با سوءظن پرسید:
«چی گفتید؟»
«گفتم متاسفم، سیبل.»
باورش نمی‌شد. شاهزاده‌ی مقابلش واقعا داشت ازش عذر خواهی می‌کرد؟
با چشم‌های ریز شده، کمی سرش رو کج کرد و گفت:
«به چه دلیل؟»
جوزف، سرش رو که تا اون لحظه پایین بود و داشت با قلم توی دستش بازی می‌کرد، بالا آورد و متعجب به پسر خیره شد.
داشت شوخی می‌کرد؟ نمی‌دونست به چه علت متاسفه؟ شاید هم می‌خواست کامل، جامع و واضح ازش معذرت خواهی کنه.
نفسش رو کلافه به بیرون فرستاد و چشم‌هاش رو توی کاسه‌ چرخوند.
«به خاطر حرف‌های دیروز و اینکه گفتم انقدر دنبالم نیا، متاسفم. معذرت می‌خوام، نباید اون‌طوری باهات حرف می‌زدم.»
سیبل، لبخندی زد و با حالت رضایتمندی روی صندلیِ مقابل میز جوزف نشست. خیره به چهره‌ی ناراحت شاهزاده، نفس عمیقی کشید و درحالی که کف دست‌هاش رو به زانوهاش می‌کشید، گفت:
«عذر خواهیت رو قبول می‌کنم، اما منم معذرت می‌خوام. انقدر ذهنم مشغول بود و مدام دنبال راهی برای محافظت ازت بودم که فراموش کردم به فضای شخصی احتیاج داری. نمی‌خواستم اذیتت کنم، فقط نگرانت بودم.»
لب‌هاش رو به هم فشرد و سری از روی فهمیدن تکون داد. سمت پسر طرف دیگه‌ی میز خم شد، چندبار روی شونه‌اش ضربه زد و با لحن دلگرم کننده‌ای لب زد:
«متوجهم دوست من، نگران نباش. قول می‌دم از خودم و شماها محافظت کنم.»
پسر کوچک‌تر نفسش رو آه مانند بیرون فرستاد و خیره به انگشت‌هاش زمزمه کرد:
«نمی‌تونم نگران نباشم، نه بعد از اتفاقاتی که اخیرا افتاده و حرف‌هایی که اون روز توی جنگل گفتی.»
سر جای اولش برگشت و نفس عمیقی کشید. هنوز هم مردد بود که این موضوع رو با کسی درمیون بذاره یا نه. به هیچ‌وجه دلش نمی‌خواست تنها دوستش رو از دست بده.
نیم‌نگاهی به سر پایین پسر کرد.
«هرچی کم‌تر بدونی برای خودت بهتره سیبل.»
نفسش رو کلافه به بیرون فرستاد و از روی صندلی بلند شد. از اینکه مدام اصرار می‌کرد و جوابی نمی‌گرفت، عصبی شده بود.
تعظیم کوتاهی کرد و خواست از اتاق بیرون بره که با یادآوری اتفاقاتی که توی پاریس افتاده بود، با سرعت به پشت برگشت و گفت:
«راستی، حدس بزن دیروز چی‌شد.»
هردو ابروش رو بالا انداخت و منتظر به پسر کوچک‌تر خیره شد.
سیبل وقتی نگاه منتظر شاهزاده رو دید، هیجان‌زده ادامه داد:
«کشیش کلیسای نوتردام رو سنگ‌سار کردن.»
با شنیدن این حرف، پوزخند محوی زد و خیره به قلم توی دستش، زیرلب زمزمه کرد:
«بالاخره.»
«چیزی گفتی؟»
سرش رو بالا آورد و بدون توجه به سوال پسر، پرسید:
«علتش چی بوده؟»
سیبل که به قسمت عجیب و جذاب ماجرا رسیده بود، هیجان‌زده‌تر از قبل توضیح داد.
«باورت نمی‌شه، داشته به یه پسر تجاوز می‌کرده.»
طوری که انگار از این موضوع خبر نداره، حیرت‌زده نیم خیز شد و متعجب، گفت:
«چی؟ یه پسر؟ اون هم یه کشیش؟ تو از کجا فهمیدی؟»
«آره. وقتی دیدم دارن سنگ‌سارش می‌کنن، از افرادی که اون‌جا بودم پرسیدم.»
دوباره روی صندلی نشست، آرنجش رو روی میز قرار داد و دستش رو زیر چانه‌اش گذاشت.
«اون پسر چی؟ دیدیش؟»
پسر کوچک‌تر، سری به طرفین تکون داد.
«نه، آکولیت گفت برای حفظ آبروی اون پسر اسمی ازش برده نمی‌شه.»
"آهانی" زیر لب زمزمه کرد و بینی‌اش رو خاروند.
سیبل، درحالی که به سمت در اتاق حرکت می‌کرد، ادامه داد:

To już koniec opublikowanych części.

⏰ Ostatnio Aktualizowane: Sep 16, 2024 ⏰

Dodaj to dzieło do Biblioteki, aby dostawać powiadomienia o nowych częściach!

Transmogrification|تناسخOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz