تهیونگ نگاهی به ساعت روی داشبورد انداخت. عدد ۲۳:۴۲ میدرخشید. "لعنتی، راست میگی. اولین متلی که دیدیم وایمیستیم."
ابروهاشو بالا انداخت.
" ببینم یه متل کوچیک واسه یه پسر خوشگذرون شهری مثل تو زیاد ارزون نیست، نه؟"جونگگوک پوزخندی زد. "وقتی ویتوریو رو دیدم داشتم میز پاک میکردم و دستشوییها رو میشستم. زنده میمونم"
تهیونگ خندید.
"چطور یکی مثل ویتوریو تونسته یکی مثل تو رو گیر بیاره؟""یعنی چطور یه مافیایی با یه پسر پیشخدمت قرار می ذاره؟"
تهیونگ دهان باز کرد تا مخالفت کنه ولی جونگکوک دستش رو تکون داد. "چیزی نگو، تهیونگ؛ از کسی که قبلاً بودم شرمنده نیستم."
مکثی کرد و نگاهی به ناخنهای نقرهایش انداخت. دستاش هنوز پینههای سالها پیش رو داشتند؛ هیچ تعداد مانیکور گرونی نمیتونست همه زخمهاشو التیام بده
با این حال، زیاد هم ناراحت نبود."شانس خالص، شاید. یه مدت توی کلاب استریپ کار میکردم—نه نرقصیدم، عوضی؛ لازم نیست اینقدر هیجانزده شی—و وقتی داشتم دستشوییها رو تمیز میکردم اون اومد تو"
تهیونگ خنده اش رو خفه کرد ولی هنوز یک پوزخند از بین لباش در رفت.
"اون وقت مردم میگن رومنس فقط تو داستان ها وجود داره"جونگگوک با حرکتی نیمه جدی بهش تشر زد.
"اون موقع هم داشتم گریه میکردم""از بوی گند ادرار؟"
"نه خنگول از وام های دانشجویی و قرض های سنگین"نفس عمیقی کشید " و البته پدر و مادرمم تازگی منو بیرون انداخته بودن چون فهمیدن که همجنسگرام.. همین"
" شت..متاسفم"
جونگکوک با دست اشارهای کرد که یعنی مهم نیست. "مهم نیست؛ پدر و مادر افتضاحی بودن. تو مدرسه هیچوقت خوب نبودم، تقریباً تو همه درسها رفوزه شدم. تنها دانشگاهی که قبول شدم از نظر اونا معمولی بود و فکر کنم پیدا کردن یه پسر تو اتاقم تیر آخر براشون بود"
تهیونگ اخم کرد. "اونا تو رو فقط به خاطر این که یه پسر تو اتاقت بود طرد کردن؟"
جونگگوک با خندهای ریز جواب داد. "خب. من لباس زیر زنونه پوشیده بودم"
تهیونگ تقریبا خفه شد" (لعنتی)Merda"
جونگگوک کف دستاشو محکم بهم زد. "ببین، میدونم که "مردا" یعنی چی!"
و هیجانش وقتی فروکش کرد که تهیونگ پاسخی نداد.
"نکنه ....منظورت این بود که حالتو بهم زدم؟""لعنتی نه؛ اصلاً!" تهیونگ سریع اونو مطمئن کرد. "اتفاقاً برعکسش." کمی مکث کرد و آب دهانش رو قورت داد.
"پس، تو... از کراس درِسینگ خوشت میاد؟"
جونگکوک با احتیاط سر تکون داد، واکنش تهیونگ رو میسنجید تا ببینه آیا نشانهای از ناراحتی درش دیده میشه یا نه. "آره. فقط لباس زیر زنونه نیست. دوست دارم دامن و پیراهن هم بپوشم. کفش پاشنهدار همینطور"
![](https://img.wattpad.com/cover/376755315-288-k874181.jpg)
YOU ARE READING
I fell in love with my bodyguard
Fanfictionخلاصه: جئون جونگکوک هر چیزی که میخواست رو داشت یه دوست پسر خوشگل همه لباس هایی که تا حالا آرزوشونو داشت و یه زندگی شبیه توی فیلم ها. پس اون زمانی که با بادیگارد جذاب و خطرناکش سپری کرده بود فقط یه چیز ناچیز بود ...نه؟ Couple: Vkook Writer: mintropol...