'بی نقص'
کلمه ای بود که به صورت زمزمه از بین لب های آلفای مشکی پوش خارج شد. چشم های حیرت زده اش رو از سر تا پای بتای رو به روش گذروند و در آخر روی موهاش قفل شد.موهای فرفری که از مشکی به رنگ قهوه ای روشن در اومده بودن و براش دلبری میکردن.
اون پسر روحش هم خبر نداشت که چقدر با اون کت و شلوار کرمی رنگ کشنده و جذاب دیده می شد و آلفای مقابلش رو بیشتر و بیشتر شیفته خودش میکنه.قدمی به جلو گذاشت و لب زد." عالی به نظر میرسی."
انحنای لب های تهیونگ به بالا کشیده شد و قلبِ جونگکوک آتیش گرفت. حتی لبخندش هم دلبر بود.
بتا دستی به موهای مواجش کشید و گفت." شما هم همینطور مستر. مطمئنم تمام امگاهای اونجا براتون سر و دست میشکونن."
اخم های آلفا به صورت نامحسوسی توی هم رفت. فقط امگا ها؟ یعنی ظاهرش برای بتا جذاب نبود؟ یعنی تهیونگ قرار نبود براش سر و دست بشکونه؟" امگا های اونجا؟ پس بتا ها چی؟ از نظرشون جذاب نیستم؟"
چشم های تهیونگ از سوالِ عجیبِ رئیسش رنگ تعجب گرفت."چرا. البته که شما بتا های زن رو شیفته خودتون میکنید."
در اون لحظه، تنها چیزی که جونگکوک میخواست، کوبیدن سرش به نزدیک ترین دیوارِ موجود در اون اطراف بود. چرا تهیونگ نمی فهمید؟
اون واضحا داشت بهش طناب پرتاب میکرد.آهی از بیچارگیش کشید و لب زد." بیا بریم."
درِ ماشین فراری قرمز رنگش رو برای بتا باز کرد و باعث شد تهیونگ با حالتی معذب و چشم های خجالتی روی صندلی شاگرد بشینه.
تهیونگ اصلا چنین آدمی نبود. اصلا و ابدا. اون به ندرت خجالت زده یا معذب میشد و این لحظه، یکی از اون لحظه هایی بود که از خجالت گونه هاش به سرخی میرفت.
آلفایی که الان کنارش نشسته بود، به جنتلمنانه ترین حالت باهاش رفتار میکرد و چی بهتر از این میتونست اون رو به این حال برسونه؟
جونگکوک بی نقص ترین، کامل ترین و جنتلمن ترین آلفایی بود که تا الان دیده بود. نمیخواست اعتراف کنه ولی به امگایی که قرار بود اون رو داشته باشه، حسودی میکرد.
کل مسیر در سکوت گذشت و در این بین بتا فهمید که آلفا به چه نوع موسیقی علاقه داره. اون میتونست متوجه بشه که جونگکوک گاهی اوقات با خواننده همخوانی می کنه و از آهنگ های کلاسیکی که پخش میشه، لذت می بره.
بالاخره مسیر نهچندان کوتاهشون به پایان رسید و اون ها به محلی که مراسم عروسی برگذار میشد، رسیدن.
آلفا ماشین گرونقیمتش رو در کنار ماشین های دیگه که داد میزدن'من گرونم' پارک کرد و پیاده شدن.
تهیونگ نمیخواست اغراق کنه ولی اونجا به معنی واقعی، قصر بود.
فرش قرمز مخملی از در خروجی تا ورودی پهن شده بود و بتا واقعا نمیخواست اون رو با قدم زدن روش، کردن کثیف کنه.
دور تا دور اون مکان پوشیده از گل های آقاقیا بود و مکان رو رویایی تر میکرد.
YOU ARE READING
𝙒𝙝𝙖𝙩'𝙨 𝙬𝙧𝙤𝙣𝙜 𝙬𝙞𝙩𝙝 𝙨𝙚𝙘𝙧𝙚𝙩𝙖𝙧𝙮 𝙠𝙞𝙢?!
Fanfictionwhat's wrong with secretary kim{منشی کیم چشه؟} 🏷| kookv منشی کیم، بتای خونسرد و اتو کشیدهای هست که تنها به دو چیز توی زندگیش اهمیت میده. شغلش و گربه اش، میشا. اون همیشه سعی داره از حاشیه دوری کنه و زندگی خودش رو با آرامش تمام بگذرونه؛ اما وقتی که...