part 10

15 4 7
                                    

مامان صورتم با دستاش نگه داشت

( لینا ) ♡ چانهو

(چانهو ) + بله !

♡ میدونم مادر بدی برات بودم و هنوزم هستم
من وببخش

"صورتم رها کرد

+مامان چرا این حرف میزنی؟

" با دستاش شونه هام گرفت بهم گفت

♡من وببخش که خواستم گذشته و آیندت مخفی کنم
دل نمیخواست دوباره به این روزا سیاه برگردیم
ولی مثل این که پینگ برنده شد

با چشم ها از حدقه زده بیرون گفتم
+پینگ !

♡بله

+چرا یدفعه یاد پینگ افتادید ؟

♡چانهو این عکس ببین

+ااااا این عکس تو اون دفترخاطرات بود !

همون لحظه مامان سرش انداخت پایین ازم فاصله گرفت داخل خونه شد پشت سرش به راه افتادم

+مامان لطفا بهم بگو چه اتفاقی افتاده
داری نگرانم میکنی؟

وقتی برگشت متوجه شدم گریه کرده نگاهش به عکس تو دستم بود

" نگاهم به عکس افتاد ، وایسا ببینم
چرا به جای ۵نفر ، ۶نفر تو عکس بودن
پینگ  تو عکس چیکار میکنه!
سریعی عکس برگردوندم نوشته پشتش این دفعه کامل بود

' تقدیم به نگاه های قشنگ چانهو
از طرف پينگ '

" تو افکاری که ذهنم بهم ریخته بودن غرق بودم تا این صدا مامان شنیدم

♡ ملیسا من سه سال دارم زجر میکشم
من و ببخش نباید ازت مخفی میکردم
نباید این کار می‌کردم

مامان روی مبل نشست با دستاش صورتش پنهان کرد
حسابی گیج شده بودم قلبم از استرس تند میزد

+مامان
یه دقیقه درست حرف بزنن ببینم منظورت چیه ؟!

" ولی همچنان داشت گریه میکرد کنارش روی مبل نشستم دست راستم روی شونه اش گذاشتم

+ مامان داری نگرانم میکنی ؟

" تنم از استرس زیاد می لرزید احساس میکردم
قلبم داره از سینه ام میزنه بیرون

+مامان خواهش میکنم حرف بزن !!

♡اون دفترخاطرات جیهاهو نوشته .

+چییییییییییی؟؟
حسابی گیج شدم

+منظورت چیه ؟!

"مامان سعی میکرد بی گناهش اثبات کنه دستام گرفته بود و گریه میکرد

♡من مجبور شدم چانهو ، بخدا مجبور بودم

صدا مامان کمی بلند تر شد

♡پینگ پیشم نبود ، پدرت ما رو تنها گذاشته بود طلبکار بابات حکم جلبم گرفته بودن شرایط برام سخت کرده بودن ، هزینه عمل قلب سنگین بود 
جیهاهو از شرایط سو استفاده کرد

conqueredOnde histórias criam vida. Descubra agora