این قسمت: سرگرمی جدید جونگکوک
🌻🌻🌻🌻
+ تهیونگاااا باباتو با سس کچاپ خوردمممم بیا ببین تیشرت سفیدم کدومهههه
تهیونگ سراسیمه وارد اتاقم شد و با دیدن من که بین انبوهی از لباس هام نشسته بودم شروع کرد به خندیدن.+ نخند عوضی! تیشرت سفیدم کدومه؟ چرا شیش تا خاکستری اینجاست؟
جوری که مشخص بود داره خنده اش رو کنترل میکنه کنارم نشست و تیشرتی که بین دست هام بود رو ازم گرفت.
+ چرا اونطوری نگاش میکنی؟
_ جیمینی...
+ جون بکن دیگهلب هاش رو روی هم فشار داد، انگار هر لحظه ممکن بود از خنده منفجر بشه.
_ تو دیروز لباس هاتو انداختی تو ماشین لباسشویی؟
صداش بخاطر خنده ای که داشت میبلعید به لرزه افتاده بود.
اخمی کردم و سرم رو تکون دادم.
+ آره، خب که چی؟
_ با لباس های من؟
+ آره، چرا انقدر سوال بی ربط میپرسی؟نفس عمیقی کشید و بقیه تیشرت ها رو هم گرفت تو دست هاش.
_ متاسفم ولی...دیگه تیشرت سفیدی نداری
+ منظورت چ-
_ همشون صورتی شدن
صداهای ناهنجاری که بخاطر کنترل کردن خنده اش از گلوش در میومد رو نادیده گرفتم و به تیشرت های نازنینم خیره شدم.+ یعنی چی...
_ لباس قرمز من رنگ پس داده حتما، بخاطر همین تیشرت سفیدت صورتی شده. البته زشت نیستاااا یه صورتی خیییلی ملیحیه. این رنگ به پوست سفیدت میاد خوشگلمشورتی که کنارم بود رو برداشتم و به سمتش پرتاب کردم.
+ خفه شو ته...الان چیکار کنم؟ تقصیر توئه پس خودتم برام تیشرت سفید میخری!
با حالتی که انگار چندشش شده باشه شورت رو از روی موهاش برداشت و تو بغل خودم پرتش کرد.
_ پول ندارم
+ این هفته حقوق گرفتی!
_ تموم شد، الان شپشا تو جیبم سکس پارتی گرفتن
YOU ARE READING
𝙏𝙧𝙪𝙚 𝘽𝙡𝙪𝙚 // 𝘒𝘰𝘰𝘬𝘮𝘪𝘯
Fanfictionاز زمانی که چشم باز میکنی همه چیز سیاه و سفید و خاکستریه... هیچ درکی از رنگ ها نداری... اما وقتی اون فرد خاص وارد زندگیت میشه، همه چیز رنگ میگیره... حالا دیگه میدونی آسمون آبی ای که همه ازش حرف میزنن چه رنگیه... میفهمی گل هایی که عاشق بوییدن و ل...