تتو

149 19 14
                                    


چند روزی ازون قضیه میگذشتو‌ زیاد جونگکوک رو تو‌خونه نمیدیدم
ساعت حدودا ۱۰شب بودو منم همین طور که رو تختم به شکم لم داده بودم داشتم درس میخوندم که در اتاقم باز شدو جونگکوک داخل اومد
نگاهی بهم انداختم:چیکار میکنی؟
تو جام نشستم:مشخص نیست؟
چشماشو ریز کردو نگام کرد و بعد از چند ثانیه مکث گفت:تتو‌ارتیستم اینجاست
ازون جایی که رابطشو به یهویی اومدنش اینجا نمیفهمیدم پرسیم:خب؟ میخوای وقتی تتو جدید میزنی پیشت بمونم؟؟؟
پوزخندی زدو دستاشو تو جیبش فرو بردو چند قدم‌بهم‌نزدیک شد:چرا باید واسه تتو زدن تورو کنار خودم نگه دارم؟؟؟واسه تو اینجاست.تو اونی هستی که قراره تتو بزنی
ابروهام کمی بالا پرید:من؟ ولی من ازین که چیزی رو پوستم باشه خوشم نمیاد
-واقعا؟؟؟کاش زود میدونستم که زودتر بهت بگم نظرت به تخممه
چشمی چرخوندم:حالا طرح مورد نظرتون چیه عالیجناب
بهم پشت کردو همونطور که از اتاق میرفت بیرون گفت:تا ده دیقه دیگه تو اتاقم باش
بلند شدم کتابامو جم کردمو بعد از چک کردن خودم تو اینه سمت اتاقش رفتم
در زدمو بعد از شنیدن اجازه داخل شدم
به دختر حدود ۲۴ ساله که یه دستش کاملا تتو بود داشت با یه سری گان و وسیله تتو ور میرفت و یه تخت تتو هم وسط اتاق بود
جونگکوک روی مبل چرمی نشسته بود
نگاهی از پایین تا بالام انداختو بعد با حالت کاملا عادی ای چند ضربه روی رونش زد:بیا اینجا کیتن
نگاهی بهش کردمو سمتش رفتم و روی پاش نشستم
یه دستش پشت کمرم نشست :استرس داری؟
+نه .برای چی؟!
ابروهاش بالا رفت:برای این که قراره یه مارک دائمی رو تنت بخوره که درناکم هست
شونه ای بابا انداختم:میتونم تحمل کنم مشکلی نیست
دختر سمت جونگکوک برگشت:همه چی امادس آقای جئون
جونگکوک سری تکون داد و دوباره نگام کرد:پاشو شوارتو درار
ابرویی بالا انداختم:مگه کجارو میخای تتو بزنی؟؟؟
بی حوصله چشمی چرخوند:باز داری سوال میپرسی و میدونی تهش چه جوابی میگیری سومین
بی حرف بلند شدمو شوارو شورتمو در اوردمو گوشه ای گذاشتم و سمت دختر رفتم
اومدم رو تخت بشینم که دختر گفت:نشین .به شکم دراز بکش
کاری که گفته بودو انجام دادمو سرمو سمت جونگکوک گرفتم:میشه لااقل بگی چی قراره تتو بشه روم؟؟؟
تتو آرتیست  بی توجه به من یه لوشن خاص روی یکی از لپای باسنم مالید
جونگکوک پوزخند موزیانه ای زد:تموم بشه میفهمی.
چشمی چرخوندمو ترجیح دادم ساکت بمونم چون اینطور که معلوم بود قرار نبود جوابی بگیرم
سرمو به سمت مخالف برگردوندم
بعد از چند دقیقه دختر دستگاهتو روشن کرد:ریلکس کن
اول فکر میکردم قراره کلی درد بکشم ولی بعد چند ثانیه عادی شد و بعد حدود ۱۰ دقیقه صدای دستگاه قطع شد
تتو آرتیست :تمومه.
گفتو یه مایعی روی تتو ریختو بعد پاکش کرد
سرمو برگردوندم :میتونم پاشم ینی؟
دختر به تکون دادن سر اکتفا کردو مشغول جمع کردن وسایلش شد
بلند شدم که جونگکوک صدام کرد:بیا اینجا
سمتش رفتم.کمرمو گرفتو برم گردوند و انگشتشو نوازش وارانه روی تتوم کشید:هوم.همونی شد که میخواستم
+میشه الان ببینمش؟؟؟
بلند شدو دستمو کشید سمت اینه ی قدی گوشه اتاق جلوش ایستاد
منو چرخوندو جلوی خودش نگه داشتم‌خودشو کامل‌بهم‌چسبوند و اروم‌زمزمه کرد:الان میتونی ببینیش سرمو سمت آیینه برگردوندم و به توی روی باسنم. زل زدم
‏+ JJK؟!
بینیشو تو کردنم فرو کرد:هوم...جئون جونگ کوک...الان دیگه حکم مالکیتمو روی تنت داری کیتن
چشمی چرخوندم ولی چیزی نگفتم دستشو زیر تاپم بردو چنگی به سینم زد
همون لحظه دختر گفت:رییس من میتونم برم؟
جونگکوک بدون اینکه سرشو ار تو‌کردنم‌در بیاره اجازه خروجشو داد.
با رفتن دختر و تنها شدنمون تاپمو از تنم در اورد
دستمو کشیدو رو مبل هلم داد و با لبخند خبیپانه ای شروع به باز کردن دکمه های پیرهنش کرد:نظرت چیه کار اون شبمونو تموم کنیم
ازونجایی که نمیدونستم چی باید بگم بی حرف نگاش کردم
-افرین به نظر منم نظرت اونقد مهم نیست که حتی دهنتو‌براش باز کنی
پیرهنو رو زمین انداخت و سمتم اومد
پامو گرفتو منو سمت خودش کشوند که رو مبل دراز شدم
خودشو بین پاهام قرار دادو شروع به باز کردن شلوارش کردو بعد از بیرون اوردن آلت تقریبا سفت شدش کمی از لوشنی که رو مبل بودو روش ریخت:پاهاتو بیشتر باز کن و ریلکس کن اگه میخوای جر نخوری
سری تکون دادمو سعی کردم بدنمو شل کنم
زانوهامو تو شکمم خم کرد :نگهشون دار
دستمو زیر زانوهام گرفتم
چند بار دیکشو با دست پامپ کردو‌ سرشو روی سوراخ پشتم فشار داد :آماده ای ؟؟؟
بی حرف نگاهش کردم
با دیدن چشمام فکشو منقبض کرد :با این چشای بیحس لعنتیت زل نزن بهم
گفتو خودشو یهویی هول داد داخلم
از دردش چشمامو بستم و لبمو به دندون گرفتم
کاملا از هم باز شدن عضلات باسنمو حس میکرد
-اه...فاک...
خودشو تا آخر داخلم کوبید خم شد روم و فکمو تو دستش گرفت
با این کارش چشمامو باز کردم
با چشمایی که اتیش ازشون میبارید زل زده بود بهم.
-حالا کل تنت مال منه .من مالک همه ی توام
بی حرف نگاهش کردم که عصبی سیلی محکمی به گوشم زل:مثل جنازه زل نزن بهم.تکرارشون کن...
شروع به ضربه زدن توام کرد
سیلی دیگه ای بهم زل:یالا...اون دهن لعنتیتو باز کنو بگو ک مال منی
+من...من مال توام
سیلی دیگه ای بهم زد:افرین.تو واسه منی...حتی اون چشای بی روحتم فقط مال منه
همینطور که حرف میزد بدون مکث توم میکوبید و حس میکردم باسنم کاملا جر خورد
-فاک...بهم بگو کی داره این کون خوشگلتو به فاک میده
گونم بخاطر سیلی هاش میسوخت و حس میکردم لبم پاره شده
+تو...تو داری به فاکم میدی...
گلومو تو دستش گرفتو کمی فشار داد نه به اندازه ای که نتونم نفس بکشم ولی به اندازه ای که مالکیتشو روم به رخم بکشه
خم شد رومو همونجور که تا ته خودشو داخلم میکوبید شروع به گاز گرفتنو مارک کردن گردنم کرد ناله های ریزی که از دهنم در میرفت به خاطر دردو حرکات متوقف نشدنیش‌ دست خودم نبود
-فاک...تو کردنی ترین موجود دنیایی اینو میدونستی؟؟و من تنها کسیم که تو زیرش به فاک میری جنده کوچولوی من
گفتو گازی از گوشم گرفت
-اه...دیگه نمیتونم...
دوباره صاف وایسادو به دو طرف کمرم چنگ انداختو سرعت ضرباتشو بیشتر کردمو بعد از چند دقیقه با فشار خودشو داخلم خالی کرد
-اه...فاک‌میتونم‌تا صب این کارو انجام بدم...
در حالی که هنوز توم بودو نفس نفس میزد خودشو روم انداخت
نفسای داغش به گردنم‌میخوردو‌ موهای نداشتمو سیخ میکرد
با صدای بمو گرفتش زمزمه کرد:خیلی خوش شانسی که صبح زود جلسه دارم...وگرنه امشب تا صب باید زیرم جون میدادی...
از روم بلند شدو خودشو ازم بیرون کشید.
و با دیدن کامش که ازم بیرون میریخت پوزخندش پررنگ تر شد:اه باید سوراختو ببینی که چجوری جر خورده و با کامم تزئین‌ شده.
همون طور که سمت حموم اتاقش میرفت گفت:کارم باهات تموم شده.میتونی بری اتاقت
خیلی درد داشتم
اروم بلند شدمو بعد از بغل کردن لباسام با کلی زحمت خودمو به اتاقو‌ حمومم رسوندم

سلاااااام بعد مدت خیلیییی طولانی
به مناسبت تولدم براتون پارت نوشتم🥹🥹
لطفا دوسم‌داشته باشید🫠 بوس بهتون

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Oct 12 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

CYPHER🥀Where stories live. Discover now