PT:33 A

403 54 2
                                    


تهیونگ که از تایم ورود جونگکوک به رختکن و ردیفی که خودش در اون‌جا ایستاده، به لب‌هاش خیره بود، بدون برداشتن نگاهش از منحی تراش خوردهٔ لب‌های پسر کوچک‌تر، با بی‌حواسی و لحنی گیج شده پرسید.

"اوه خب... اون‌ها مشکلی با این موضوع دارند؟"

هنوز متوجهٔ شیفتگی عمیق نگاه تهیونگ نشده بود و با لحن مضطرب سابقش، جواب سؤال پسر مقابل رو داد.

"نه، مامان و بابا تو رو دعوت و بازخواستم کردند که چرا بهشون معرفیت نکردم!"

تهیونگ نگاهش رو به‌سختی از لب‌های جونگکوک که توسط کلمات بیان شدهٔ کره‌ای تکون می‌خوردند گرفت و با بالاانداختن ابروی چپش، واکنش نشون داد.

"خدای بزرگ، اگه اون‌ها ازت بدشون بیاد باید چی‌کار کنیم؟"

جونگکوک اضطرابش رو با پرسیدن این سؤال نشون داد. مطمئن نبود دقیقاً بابت چه چیزی استرس داره؛ اما می‌دونست این استرس با استرس زمانی که امتحان داشت برابری می‌کنه!
زبونش رو، روی لب پایینش کشید و بدون اینکه قصد کنه بی‌خیال کره‌ای حرف‌زدن و لحجهٔ دست‌وپا‌ شکسته‌اش بشه،  دوباره سؤال کرد.

"اگه نه بیارن و بخوان جدامون کنن، چی؟"

فقط یک ثانیه از سؤالی که ادا شده بود می‌گذشت که جونگکوک یک قدم هول شده به‌طرف پسر بزرگ‌تر برداشت و حین اینکه زیر نگاه خیره و شیفتهٔ تهیونگ مقابلش قرار می‌گرفت، بی‌توجه به سکوت طولانی مدت پسر بزرگ‌تر که دلیلش غرق‌شدن در رفتارهای شیرین خودش بود، سؤالات و کلمات ذهنش رو با کلمات کره‌ای ادامه داد.

"اگه خواستن جدامون کنن میای فرار کنیم؟ باید بریم کره یا ایتالیا. اوه ایتالیا نه، ممکنه مافیاها ما رو بکشن. باید... باید جایی بریم که اون‌ها دنبالمون نیان."

تمامی کلمات کره‌ای که با لحجه‌ای ناشی توسط پسر کوچک‌تر بیان می‌شدند به لحنی جدی و البته مضطرب آغشته بودند.
لحجهٔ اون ناشیانه بود، طوری که تنها با بیان‌شدن یک جملهٔ کوتاه توسط جونگکوک دورگه‌بودنش پدیدار می‌شد. کاملاً مشخص بود که اون نمی‌تونی به‌خوبی کره‌ای صحبت کنه؛ با این‌حال رختکن مدرسه از دانش آموزها پر بود و جونگکوک نمی‌تونست انگلیسی حرف بزنه تا کسی متوجهٔ حرف‌ها و بحثشون بشه.
ضربان اوج گرفتهٔ قلب تهیونگ به حد بالایی رسیده بود، طوری که پسر احساس می‌کرد اگه این روند ادامه پیدا کنه بی‌هوش می‌شه؛ پس برای جلوگیری از این اتفاق، دم عمیقی گرفت تا توانایی اداکردن کلمات صادقانه‌اش رو داشته باشه.
مشکی چشم‌هاش رو، روی اضطراب نگاه جونگکوک خیره نگه داشت تا ارتباط بین چشم‌هاشون حفظ بشه و بعد با لحنی که انگار در حال التماس‌کردن بود، به کره‌ای شروع به حرف‌زدن کرد.

"جونگکوک من نمی‌تونم اینجا سخت ببوسمت و حتی به‌فاکت بدم؛ پس دست از کره‌ای حرف‌زدن و کیوت‌بودن بردار. قلبم بهش باور نداره و باور کن اگه یکم دیگه ادامه بدی قول نمی‌دم بلایی سرت نیارم!"

My Boy (Full)Where stories live. Discover now