Part 13

373 73 71
                                    

●●●

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

●●●

با ورودش به اتاقی در مسافرخانه کوچکی و در محلی که نمیشناخت ، روی تخت نشست و به اطرافش نگاه کرد.

" اینجا دیگه کجاست ؟"

مرد با اخم در اتاق و بست و روی مبلی نشست.

" اینجا محل اقامت همکارهای منه . این هم اتاق خودمه ، برای اینکه خیالم راحت باشه همینجا بمون."

با ناباوری خندید و سری تکون داد

" من میگم نمیخوام ببینمت بعد تو من و آوردی اینجا؟ میون آدمایی شبیه خودت ؟"

با  اخمی رو به پسر کرد و جواب داد

" همین آدما،  تو و امثال تو رو از دست آدمکش هایی مثل پارک یونگ گو نجات میدن و بهت امنیت میبخشن. "

با دیدن سکوت پسر ، ادامه داد

"نمی‌خوای منو ببینی ؟ باشه ، من میرم ولی میخوام حداقل خیالم از بابت امنیت تو راحت باشه. من هویتم لو رفته احتمال اینکه دوباره کسی بخواد به‌ تو آسیب بزنه وجود داره چون میخوان از من انتقام بگیرن.
پس اینجا بمون و کارو برام سخت تر نکن."

با بلند شدن از سرجاش به سمت در اتاق رفت و بدون اینکه به عقب نگاه کنه همونطور که دست به دستگیره داشت ، لب زد

" من هیچ وقت راجع به احساسم بهت دروغ نگفتم. شاید به اجبار هویت واقعیم و پنهون کردم
اما دوستت داشتم و دارم.."

با مکث کوتاهی بغضش و فروخورد و با همون تن صدا و با جدیت ادامه داد.

"بهت حق میدم که ازم دلشکسته باشی اما حق نداری عشق من و زیر سوال ببری..
این اجازه رو نداری که به عشق من شک کنی.."

و بعد از اون بدون اینکه منتظر جوابی از جانب پسر باشه ، بیرون رفت.

بعد از رفتنش ، با سر خوردنش کنار تخت زانوهاش و بغل کرد و با تمام وجود شروع به گریه کرد.

" دیگه نمیتونم باورت کنم...
میخوام اما نمیتونم...
دیگه حرفات بوی دروغ میده..."

میون گریه از شدت سر درد سرش و محکم میون دستاش فشرد.

بعد مدتی به زور داروی مسکن کمی دردش آروم شد و خوابید.

●●●

MINE / متعلق به منWhere stories live. Discover now