Part6•

31 14 4
                                    

جین تقریبا وقتی از آسانسور پیاده شد خودش رو پرتاب کرد جلوی در و زنگ و فشرد و در کسری از ثانیه در باز و نامجون کوک به بغل با یه چهره جدی جلوش ظاهر شدند

کوکی با دیدن جین دست و پا میزد و داشت نامجون و با مشتای کوچیکش ماساژ میداد،نامجون کوک و از زیر بغلش گرفت و توی هوا جلوی جین نگهداشت،جین بچه رو با یه اخم قاپید‌ و یه دستی بغلش کرد،لپ کوک و بوسید و قبل از اینکه بچرخه و بره به نامجون تشر زد:

-خب دیگه میتونی بری و به شغلت برسی٫٫٫گوریل

کلمه آخر و آروم گفت ولی از گوش نامجون دور نموند جین تازه یه قدم به سمت آسانسور برداشته بود که صدای که اعصاب جین و بهم ریخت تو راه رو پیچید،یعنی صدای نامجون:

-کجا با این عجله پرنسس، شرط بعدی اینکه تو خونه خودم مراقب بچه باشی!

جین میتونست پرش ابروش و احساس کنه،اون نیت نامجون و از این شرطا میدونست،اذیت کردن جین!پس بهتر بود حرصرخوردنش و نشون نده تا اون گوریل ذوق نکنه پس بدون حرف اضافه مسیر رفته و برگشت و بدون حرف وارد خونه شد و البته که متوجه پوزخند یواشکی نامجون شد،ولی از لحظه‌ای که پاش و گذاشت تو اون خونه یه بو پیچید توی بینی‌ش البته که جین اون بو رو میشناخت،نینی کوچولو خرابکاری کرده بود قبل از اینکه جین جیغ بنفش بکشه نامجون سریع کیفش و از کنار در برداشت و کراواتش و صاف کرد و بدون حرف اضافی گفت داره میره سر کار و در و پشت سرش بست و رفت،جین تقریبا داشت مطمئن میشد شاید حبس ابد گرفتن بخاطر کشتن نامجون اونقدرا هم بد نباشه حداقل جهان رو از دست این مرد نجات میده
بعد اینکه چندتا فش حسابی زیرلب به نامجون داد لباسای کوک و درآورد تا ببرتش حموم و تو یه حرکت تیشرت خودشم درآورد که باعث‌ شد کوک «واو»با مزه‌ای بگه و دستاش و بهم بکوبه و تند تند جین و تشویق کنه:

-ژین‌ ژین ژین

جین به حرکات کیوت اون پسر کوچولو نگاه کرد و دستش و سمت زیپ شلوارش برد تا اونم دربیاره که صدای بم نامجون باعث شد مثل یه گربه ترسیده از جا بپره

-ب٫ب٫بخشید لپ‌تاپم٫٫٫و٫٫٫جا٫گذاشتم

نامجون در حالی که نگاهش رو سر تا پای جین سر میخورد با لکنت گفت

جین ناخودآگاه تیشرتش و جلوش گرفت و احساس کرد همه جاش مثل لبو سرخ شده ولی با تشخیص موقعیت با دوتا قدم بلند خودش و به نامجون رسوند و کمی رو پنجه‌هاش بلند شد تا هم قد نامجون بشه،اگه کوک اونجا نبود یا نامجون همونجا توسط جین دچار گسستگی دنبالچه‌ میشد یا در بهترین حالت جین طوری فحشش میداد و تحقیرش میکرد که خودش خودش و بکشه ولی دَدَ گفتنای کوک باعث شد جین یادش بیاد بچه داره نگاهشون میکنه پس فقط کلمه به کلمه فحش‌های‌ مورد نظرش و اونقدر کشدار تو صورت نامجون لب زد که مرد گنده نزدیک بود از شرم بزنه زیر گریه و نامجون دلش خواست یه گوساله باشه که لب خونی بلد نیست:

-شیـ‌٫بـال٫سک٫٫٫ همیـن٫الـان٫گمـشو!

نامجون هرچی داشت و نداشت زد زیر بغلش و قبل اینکه بزنه زیر گریه در حالی که عرق شرم ازش میچکید با سرعت خودش و پرت کرد بیرون

Você leu todos os capítulos publicados.

⏰ Última atualização: a day ago ⏰

Adicione esta história à sua Biblioteca e seja notificado quando novos capítulos chegarem!

MAKE IT YOUR OWN!Onde histórias criam vida. Descubra agora