part 24

262 95 94
                                    


سوسوی نور شمع در شمعدان های بزرگی که روی میز بودند، سکوتی که در اتاق حکمفرما بود و مشاوری که الان ترجیح میداد حرفی نزنه، فضای اتاق رو سرد و غیر قابل نفوذ کرده بود.

شیوون با یک فاصله روی صندلی از اِلای نشسته بود و هردو مرد حاضر در اتاق، با اینکه میز از شام گرم که خرگوش کبابی و سوپی از استخوان های نرم و جویدنی خرگوش بود به علاوه نان های تازه و گرم و کیک خنک شده با روکش خامه کامل و تزیین شده بود، اما انتظر آرسلایی رو می کشیدند که اومدنش بسیار طولانی شده بود.

چاقوی نوک تیزی که برای بریدن گوشت کباب گذاشته شده بود، نوکش روی میز و انتهاش به انگشت اشاره اِلای وصل بود و چاقو بین انگشت و میز، با حرکات اندک دست مرد تکون میخورد؛ تهدید آمیز...!

-میگم...

+نگو.

به سرعت ساکتش کرد و نگاهش رو به تیغه چاقو که کمی درون میز چوبی فرو رفته بود و میز رو زخمی کرده بود نگاه کرد.

امروز روز سختی بود.

تا نیم روز و حتی بعد از ظهر داخل زمین تمرین بودند و با اینکه تمام کماندار ها به نوبت عوض میشدند، اما این شیوون و بکهیون بودند که ثایت ایستاده بودند و بکهیون، جز یکی دو تیر، بقیه تیر هاش رو درست به وسط سیبل پرتاب کرده بود و چانیول شاهد تمام این ماجرا بود.

در سایه نشسته بود و وقتی مقداری میوه، که شامل سیب قرمز و کمی توت های قرمز و وحشی بودند در یک ظرف چوبی برای اِلای و آرسلا آورده شده بود چون برای ناهار خوردن حاضر نشده بودند، چانیول توتی رو بین انگشت هاش له کرده بود و همراه با سویونگی که بهش نیم نگاهی هم نمی کرد، حرص خوره بود.

پس شیوون دروغ نمی گفت.

این پسر بچه واقعا مهارت در تیرندازی با کمان داشت و به خوبی در روز اول مهارتش رو نه تنها به رخ اِلای بلکه به رخ تمام حاضرین کشیده بود و مطمئنا شب نشده همه مردم قبیله از این مهارت با خبر میشدند.

همین موضوع چانیول رو تا همین ساکت و آروم، اما خشمگین نگهداشته بود.

شبیه به یک شعله ناپیدا، زیر خاکستر!

-هنوزم نگم؟

+چی رو؟

هوف کلافه ای کشید و نگاهش رو به شیوون داد.

چاقو به محض برداشته شدن نگاهش لق خورد و روی میز افتاد و چانیول نگاه کلافه اش رو به شیوونی که عجیب بود تا الان ساکت و ساکن بود نشسته بود داد. اگر حرف نمیزد و مزه نمی ریخت و اعصاب چانیول رو به بازی نمی گرفت که شیوون نبود.

-حال کردی؟

بله، قسم به همگان و ماه و خورشید که شیوون فقط برای آزار دادن چانیول بدنیا اومده بود و تا با آزار و اذیت هاش چانیول رو نمی کشت دست از این دنیا نمی کشید.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Oct 27 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

AyLaWhere stories live. Discover now