- 90

22 8 8
                                    


کانزاشی نقره‌ی فلیکس رو بین موهای بسته شده‌ش فرو کرد و همزمان با خزیدن ران‌جی روی بازوی چپش، از حمله‌ی تیغ تیز نیلما فرار کرد. ساتان ترسیده بود و نیلما از هدایت دو رگه‌ی مزاحم لذت می‌برد؛ پسرک با وحشت به قبضه‌ی شمشیر چنگ زده بود و با حرکات تندش جلو و عقب می‌رفت.

«برای روز اول سنگین نیست؟»

ران‌جی برخلاف شیطنت سلاح مقابلش، آرامش رو برای دفع حملات انتخاب کرد. بدنه‌ی پلاتین‌ش رو دور مچ هیونجین پیچید و برای آسیب نزدن به لبه‌ی نیلما پهناش رو لمس می‌کرد.

«البته که نه. ساتان، تمرکزت رو روی هدایت و کنترل بدن خودت بذار نه نیلما.»

فلیکس سرگرم تیمار آهوی سفید رنگ کنارش، خطاب به صورت رنگ پریده‌ی ساتان گفت و روی پله‌ی چوبی کلبه نشست. گردن کشیده و پوزه‌ی ظریف آهو شکمش رو فشردن و هر شش چشم‌ش با محبت، به صورت صاحبش خیره شدن. صدای شکافته شدن هوا و فریادهای ساتان هم کوچک‌ترین آزاری به خلسه‌ای که از فلیکس هدیه می‌گرفت نمی‌رسوند.

«نمی‌تونم حتی باهاش حرکت کنم، اگه به هیونجین آسیب بزنم چی؟»

آسیب دیدن هیونجین با نیلما امری بود ناشدنی. مهارت مرد در نبرد تن به تن با سلاح سرد به قدری پیشرفته بود که بدون استفاده از دست‌هاش یا سلاح جهنمیش به راحتی از ضربات فرار کنه. انگشت‌های بلند فلیکس بین گوش‌های آهو خزیدن و با دقت به حرکات محتاط ران‌جی برای رو به رویی با حملات نیلما خیره شد. خودمختاری‌ای که در تصمیم گیری به هسته‌ی سلاح‌ها بخشیده بود به رفتارهاشون جهت می‌داد. نیلما تخس بود، شیطنت رو دوست داشت و هیونجین رو هم همینطور. ران‌جی بالعکس، از هیونجین متنفر بود و از هر فرصتی برای پیچیدن دور دست‌های فلیکس استفاده می‌کرد. کمی عقب رفت و همزمان با تحلیل موقعیت ساتان، گردن گرم آهوی کنارش رو نوازش کرد.

«پاهات رو با نیروی بیشتری هدایت کن. تمرکزت رو روی یک موضوع خاص بذار و سعی کن همزمان با جلو رفتن نیلما، توهم جلو بری. صحبت کردن همه‌ی حواست رو معطوف موضوع می‌کنه، راجع به یک چیزی حرف بزن.»

نیلما به چالش کشیده شده بود و این رو دوست نداشت. خشمگین، سمت صورت هیونجین یورش برد و قبل از حرکت گردنش پوست نازک زیر چشم‌ش رو برید. خطی سرخ و نازک.

«زخـمیــت کـرد؟ لعنـتی

هیونجین متعجب، پوستش رو لمس کرد و ناباور خندید. ران‌جی دفاعش رو شکست و درگیری بین دو سلاح جدی‌تر از قبل پیش رفت.

«حرف بزن و آروم باش، هی، گریه نکن!»

مرد بلندتر با شنیدن هق‌هق کوتاه دو رگه بلند خندید برای آروم کردن نیلما، ران‌جی رو عقب کشید. چمن‌های کوتاه محوطه‌ی باز کنار کلبه کاملاً بهم ریخته بودن و نیلما با لجبازی میل به حمله داشت. فلیکس بی‌طرف، روی پله‌ها لم داده بود و با نگاهی پر از تفریح به درگیری بین هم روح‌ و مهمان عزیزش خیره شده بود.
نیلما بار دیگه، حمله کرد و هیونجین این بار عقب نکشید. نوک تیز شمشیر زخمی سطحی درست به اندازه‌ی زخم قبلی زیر چشمش کاشت و قبل از فرو رفتن بین بافت پوست صورت میسکیفیت، توسط انگشت‌های ظریف فلیکس مهار شد. ساتان وحشت زده قبضه‌ی سلاح وحشی تیچ‌کات رو رها کرد و بلند زیر گریه زد. خون به سرعت، مشت فلیکس رو پر کرد و روی تیغه‌ی نیلما سر خورد.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Nov 01 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

PHUNITH : Hyunlix In heaven Where stories live. Discover now