𝐏𝐚𝐫𝐭 2

201 69 85
                                    

لیوان کاغذیِ کاپوچینو رو از روی کانتر برداشت و به طرف میز خالی قدم برداشت، صندلی نسکافه‌ای رنگِ پایه کوتاه رو عقب کشید و پشت میز دایره‌ای شکل نشست که گوشیش زنگ خورد.

لیوان رو روی میز گذاشت و گوشیش رو از داخل جیب روپوشش بیرون آورد، با دیدن اسم «هوپکی» لبخند روی لب‌هاش شکل گرفت و تماس رو جواب داد.

- هوپکیِ من چطوره؟

صدای پر حرص هوسوک به خنده انداختش:

- چند بار بگم این‌جوری صدام نزن تهیونگ.

تهیونگ بیخیال روی صندلی لم داد و به آدمایی که اطرافش در رفت و آمد بودن، چشم دوخت.

- اسم جالبیه که، ترکیب هوپ با هوسوکی، یعنی هوپکی، کیو دیدی انقدر خلاق باشه هیونگ؟

- باشه حالا انقدر زبون نریز و خود شیفته نباش پسر، امشب چه کاره‌ای؟

تهیونگ خمیازه‌ای کشید و همزمان جواب داد:

- کار خاصی ندارم، چطور؟

هوسوک بشکنی زد که واضحا به گوش تهیونگ رسید.

- امشب قراره با چندتا از بچه‌های دانشگاه دورهمی بگیریم، حتما باید بیای.

تهیونگ که به هیچ مهمونی‌ای «نه» نمی‌گفت لبخند عمیقی زد و با لودگی گفت:

- هیونگ من کی دست تو رو رد کردم؟ معلومه که میام فقط تایم و آدرس رو برام بفرست.

صدای قهقهه‌ی هوسوک توی گوشش پیچید و خودش رو هم به خنده انداخت، خنده‌های این مرد رو خیلی دوست داشت البته باید می‌گفت تمامِ این مرد رو خیلی دوست داشت، انگار تمام حس‌های بدش رو از بین می‌برد.

هوسوک با گفتن «باشه» تماس رو قطع کرد که تهیونگ گوشیش رو توی جیب روپوشش برگردوند و بقیه‌ی کاپوچینوی عزیزش رو نوشید، از جاش بلند شد و به طرف بیرونِ بوفه قدم برداشت، امروز باید به بیمارهای زیادی سر می‌زد.

°°°°°°°

با ورودش به رستوران کوچیکی که افتتاحیه‌ش بود، اولین چیزی که نظرش رو جلب کرد دیزاین و فضای مشکی سفیدِ رستوران بود، اولین رستورانی بود که اکثریت رنگِ فضا رو مشکی انتخاب کرده بود.

و دومین چیزی که نظرش رو جلب کرد میز بزرگ و افرادی بودن که بلند می‌خندیدن و حرف می‌زدن، از بین اون صداها تونست صدای خنده‌ی هوسوک رو تشخیص بده و قدم‌هاش رو به طرف اون میز برداره.

با رسیدن به میز و نشستن روی صندلی، صداها خوابید و چند جفت چشم متعجب بهش خیره شدن، تهیونگ به صندلی تکیه داد و دست‌هاش رو جلوی سینه‌ش گره زد، ابرویی بالا انداخت و سرش رو کمی کج کرد.

- چرا ساکت شدید؟

نگاهش رو به هوسوک که با لبخند بزرگی بهش خیره بود، دوخت و با تعجب نمایشی پرسید:

𝗺𝐚𝐬𝐭𝐞𝐫𝐢𝐧𝐠 𝐭𝐡𝐞 𝗺𝐚𝐝𝐧𝐞𝐬𝐬Where stories live. Discover now