𝐏𝐚𝐫𝐭 4

170 66 32
                                    

زمان حال

لبخند محوی با یادآوری اون روزها روی لبش نقش بست، هوا تقریبا نیمه تاریک شده و ابروهای سیاه با اشکال مختلف توی آسمون ظاهر شده بودن، انگار باید منتظر بارون باشن‌.

دم عمیقی گرفت و بازدمش رو محکم بیرون فرستاد، متوجه رفت و آمد مشتری‌ها شده بود ولی داخل کافه کسی جز خودش ننشسته بود.

با دیدن جونگکوک که به سمتش می‌رفت سوالی نگاهش رو بهش دوخت، جونگکوک با رسیدن بهش لبخند خجالت زده‌ای زد و با صدای آرومی گفت:

- دکتر کیم راستش... من یه جایی باید برم و می‌خوام کافه رو ببندم...

تهیونگ سر تکون داد و از جاش بلند شد، ایرپاد رو توی جعبه‌ش برگردوند و دست‌هاش رو توی جیبش فرو برد.

لبخند محوی به پسر مقابلش زد و در حالی که به طرف کانتر قدم برمی‌داشتن، گفت:

- خوشحال می‌شم هر از گاهی همدیگه رو ببینیم.

جونگکوک تند سرش رو تکون داد و انگار که حرف دل خودش هم باشه، گفت:

- موافقم دکتر.

تهیونگ هزینه‌ی کاپوچینو رو پرداخت کرد و از کافه بیرون رفت، سوار ماشین شد ولی قبل اینکه راننده ماشین رو به حرکت دربیاره، گفت:

- صبر کن.

به کافه خیره موند و منتظر شد تا اون پسر بیرون بیاد، بعد چند لحظه جونگکوک از کافه بیرون اومد و ریموت رو زد که درب کرکره‌ای پایین اومد.

جونگکوک به طرف ماشینش قدم برداشت ولی وسط راه متوقف شد، تهیونگ با چشم‌های ریز شده حرکاتش رو زیر نظر گرفت که با پخش زمین شدنِ جونگکوک، چشم‌هاش کمی درشت شدن و به سرعت از ماشین پیاده شد.

به طرف پسر دوید و کنارش روی یه زانو نشست، چند بار آروم به صورتش سیلی زد و صداش مرد ولی ریکشنی از پسر ندید.

یه دستش رو زیر کتفش و دست دیگه‌ش رو زیر رون‌هاش برد و بلندش کرد، با قدم‌های بلند به طرف ماشین رفت و به آرومی روی صندلی عقب خوابوندش، خودش هم جلو نشست و به راننده مقصد یعنی بیمارستان خودشون رو گفت.

تهیونگ هر چند ثانیه به عقب می‌چرخید و نگاهی به جونگکوک می‌انداخت یا صداش می‌زد ولی اون پسر همچنان بیهوش بود.

با رسیدن به بیمارستان تهیونگ پیاده شد و دوباره جونگکوک رو روی دست‌هاش بلند کرد، به اورژانس بردش که نگاه‌های زیادی روش نشست ولی برای تهیونگ این چیزا اهمیتی نداشت.

پرستار با دیدن تهیونگ همراه برانکارد به سمتش دوید که تهیونگ پسر رو روی برانکارد خوابوند، پرستار به سمتی حرکت کرد و با کشیدن پرده‌ها دور تخت دیگه اجازه‌ی پیشروی به اون مرد نداد.

𝗺𝐚𝐬𝐭𝐞𝐫𝐢𝐧𝐠 𝐭𝐡𝐞 𝗺𝐚𝐝𝐧𝐞𝐬𝐬Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang