قسمت پانزدهم - drop by drop of love . " قطره قطره عشق "
" من توی سه دهه ی زندگیم درحال جنگ و تلاش برای زنده موندن و پیروزی بودم اما...تو یهویی پاتو توی زندگی من گذاشتی و حالا ببین چقدر درمقابل این عشق من بی تجربه ام ! شنیدن اسمم با تار های صوتی تو ، اون رایحت و خودت...جوری منو شیفته میکنن که دلم میخواد از شغل و وظیفه ای که دارم استعفا بدم و تا ابد کنار تو باشم ، ولی باید ممنون باشم . همین مقامی که دارم باعث شد چهره زیبات رو توی قصر ببینم و ذره ذره عاشق بشم "
-مین یونگی مِی ۲۰۲۴
چقدر گذشته بود که داشت موهای مردش رو نوازش میکرد؟ حتما نیم ساعت شده ، نگاهی به ساعت انداختو در کمال تعجب یک ساعت و نیم گذشته بود!
زمانی که توی کلبه تنها بود هر یک دقیقه براش به اندازه یک سال میگذشت..
چرا؟ چرا کنار کسی که دوستش داشت دراز کشیده بود اما زمان اینطور به سرعت گذشته بود؟ این رو نمیخواست !
دلش میخواست زمان متوقف بشه وفقط خودش و آلفاش باهم وقت بگذرونن و بخندن .چهره مردش توی خواب چقدر مظلوم و زیبا بود و پارادوکس عجیبی با بیداریش داشت
آلفاش چقدر خسته بود که خوابش برده بود؟ کی میدونست که توی اون چند ساعت چه اتفاقی برای قلب بی تاب هردوشون افتاد؟
هیچکس...دستش رو برای بار هزارم بلکم بیشتر داخل موهای طلایی رنگ مردش برد و نوازششون کرد ، همین حرکت باعث شد تهیونگ توی خواب حرکتی بکنه و با بویایی نسبتا قویش خودش رو سمتی بکشه که رایحه محبوبه شب امگاش درحال انتشار پیدا کردنه..
_ببین چقدر کیوت توی خواب هم داری دنبال من میگردی...کی این روی شاه کره رو میتونه ببینه؟ کیم تهیونگ آلفای لوپوس که وقار و جدیت ازش میباره پیش امگاش اینطور باشه...البته که راضیم کیه که بدش بیاد
بهتر بگم...من شیفته هردو شخصیتتم آلفا!
_ چطور میتونم با قلبم سرد برخورد کنم امور؟آهی کشید ، نمیخواست آلفاش رو به این زودی بیدار کنه اما از اونچه که فکر میکرد مردش شنوایی فوق العاده قوی داره و این رو مدیون لوپوس بودنشه
_بیدار شدی؟
_تازه بیدار شدمبا به یاد آوردن اتفاقات این یک روز نیم خیز شد و بدن امگاش رو دوباره و دوباره بررسی کرد و با دیدن باندی که کمی به رنگ سرخ در اومده بود با ناراحتی ابروهاش بهه نزدیک شد
_پات..درد میکنه؟
_نه ، خوبه بالاخره حضور آلفامم تاثیر داره
روش رو از جونگکوک برگردوند و خنده ای بخاطر حرفش کرد ، هومی کشید و موهای مشکی رنگ پسر کنارش رو بوسید و سرش رو توی گردنش برد تا محبوبه شب رو نفس بکشه
_بدجوری منو ترسوندی امور
لبخندش محو شد و به تهیونگ نگاه کرد
_ببخشیدبوسه ای روی پوست گلوش گذاشت و بازدمش روخالی کرد ، دلش میخواست دوباره رد مالکیت روی امگاش بذاره اما الان وقتش نبود!...جونگکوک باید کاملا خوب میشد و انرژی میگرفت. خواسته خودش و گرگش فعلا مهم نبود نه تا وقتی که پاره تنش اینطوری روی تخته و مثل قبل اینور و اونور نمیره .
جونگکوک تیز تر از این حرف ها بود ، این حالت ها ، این نگاه ها همش رو میتونست بفهمه ، دوست نداشت آلفاش بیشتر از این خودش رو اذیت کنه . گرگ لوپوس اتش سیری ناپذیر داشت و همیشه امگاش رو میخواست .
اما تهیونگ نمیخواست ، نمیخواست جونگکوک رو اذیت کنه و بهش درد بده .
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝐆𝐚𝐦𝐞 𝐎𝐟 𝐓𝐡𝐫𝐨𝐧𝐞𝐬 | 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤
Lobisomemׁ ゃ ִ𝑆𝑢𝑚𝑚𝑎𝑟𝑦 : یک سلطنت مدرن ، یک پادشاه و یک لونا! پادشاه مغرور کره که قدرتمند ترین گرگ جهانه در کنار غرور بی نهایتی که داره ، عاشق امگاش ، پسر نخست وزیر میشه . عشقی که روز به روز درحال شکوفا شدنه آیا قراره با درد تموم بشه؟ چه اتفاقی قرا...