دیشب به خاطر بوی شدید قهوه نتونسته بود بخوابه به همین خاطر خودشو مشغول بازی کردن با PS5 کرد، تا صبح بشه و با رفتن پسر کوچیک تر به دانشگاه بتونه کمی بخوابه.
چشماش رو مالید و به ساعت نگاه کرد. کمتر از پنج ساعت بود که تونسته بود بخوابه و دو ساعت دیگه باید میرفت دنبال همسایهای که تو دوران رات بوده.
به سمت حموم رفت و یک دوش کامل گرفت. حوله رو دور کمرش بست و یک حوله کوچیک هم دور شونش گذاشت تا موهاش رو خشک کنه.
با دیدن پنجرهی باز اتاقش به یاد حرف دیشب جئون نیشخندی زد و به سمت پنجره رفت و اون رو بست.
-جدی جدی این همه دید زدن من طبیعی نیست.
با شنیدن صدای نوتیف گوشیش همونجوری که موهاش رو با یک دستش خشک میکرد با دست دیگرش گوشیش رو از روی میزش برداشت.
YOU ARE READING
We Best Love
Fanfiction... -بازم با حرفای من تحریک شدی؟! -آه...چرا باید با حرفهای تو تحریک شم؟! -چون عاشقمی..؟! •Name: We best love• •Couple: Vkook / Kookv / Hopemin • •Genre: "Omegavers - Romance - Comedy - Smut" • Channel: @vkorisa