-به‌وقت‌رفتَن‌تو-

64 11 2
                                    

"حریر کنار پنجره روی سایه ی پروانه موج می خورد. چه کسی میداند مردی در جستجوی پروانه‌ها، قلبش را نیمه شب‌ها رها می کند؟"
-پارک‌چانیول،۲۰اکتبر۲۰۲۵-
.
.
.
.
چانیول برای آخرین بار خودش رو جلوی آینه چک کرد. کت و شلوار مشکی و کراواتی که مرتب بسته شده بود باعث شد یه چشمک شیطنت آمیز از معاون وزیر بهش برسه و خجالت زده‌ش کنه.
چتری های مخملی‌ش مرتب به بالا شونه شده بودن و پیشونیش رو به تماشا گذاشته بود. چند بار دیگه کاغذهای توی دستش رو نگاه کرد و وارد راهرو شد تا به سالن کنفرانس برسه.

"حتی اگه الان بدخلقی کنه،یه روز بخاطر تلاشهای این روزام بهم افتخار میکنه."

زیر لب با خودش گفت و لبخندی که داشت شکوفه می زد رو جمع و جور کرد. وقتی به در بزرگ سالن رسید، معاون وزیر رو دید که با همون چشم های پر از شيطنتش منتظر شه.

"مستر پارک جذاب ما آماده ست؟ داخل اون سالن خيليا منتظر حرف های شمان"

زن پوزخندی زد و به برگه های توی دست چانیول اشاره کرد. چانیول لبخند زورکی زد و سرش رو تکون داد.

"همه چیز آماده ست آلگرا شی."

گفت و تا خواست از چهارچوب در بزرگی که به سالن همایش میرسید، بگذره ،منشی کیم با همون خونسردی و وقار همیشگیش، به طرفش اومد و کنارش ایستاد. دستش رو پشت کمرش گذاشت و با هم به طرف جایگاه مصاحبه رفتن.
منشی کیم توی مسیر ،چند بار به چند خبرنگار و سناتور که براش سر تکون دادن لبخند زد و سلام داد. چند قدم مونده به جایگاه کنار گوش چانیول زمزمه کرد.

"ما هواتو داریم. نگران چیزی نباش و با اعتماد به نفس صحبت كن."

چانیول تشکری کرد و از منشی کیم جدا شد و پشت جایگاه ایستاد. با یک نگاه، کل سالن کنفرانس رو از نظر گذروند.
توی ردیف اول، وزیر دفاع، به همراه معاون و بالا رتبه های ارتش نشسته بودن و ردیف های پشت اونها پر از خبرنگارها و عکاس هایی بود که مراسم رو پوشش می دادن

نفس عمیقی کشید و شروع کرد.

"تشکر میکنم از حضور مسئولان و خبرنگاران محترم... پروژه ی مهندسی KS352 به منظور ساخت پایگاه نظامی در منطقه جنوبی کشور....

این پایگاه قراره با ارتفاع 105 متری در حاشیه ی دریای..."
بکهیون چند بار نفس عمیق کشید و پلک زد تا تونست به خودش مسلط بشه. چانیول رسما خودش رو وارد کاری کرده بود که بکهیون از پایانش وحشت داشت.

باورش نمیشد بعد حرف های دیشب،چانیول قبول کرده بود تا به عنوان مسئول اون تیم مهندسی بیاد و جلوی دوربين صحبت کنه.
نگاهی به معاون وزیر که زن با نفوذ و پر جذبه ای بود انداخت و موبایلش رو در آورد تا پیام تهدید آمیزی به چانیول بده که مچ دستش گرفته شد.
معاون وزیر با نگاه جدیش بهش خیره بود.

Elder Brother Where stories live. Discover now