"عاشقی کردن برایت مرا به انتهای این خیابان خواهد کشاند. تپش های بی قرار قلبم،عاقبت تو را از من خواهند گرفت؛پس به وقت پرواز، برادری که نبودم را از یاد نبر."
-پارکبکهیون۱۸اکتبر۲۰۲۵-
.
.
.
.
کتش رو روی دسته ی کاناپه انداخت و نگاهش رو اطراف خونه ای که مثل همیشه مرتب بود چرخوند.
بی حوصله سری تکون داد و خواست به طرف اتاقش بره که سکوت سنگین خونه با صدای زمزمه های نامفهومی که از اتاق میومد شکسته شد و بکهیون با اون منبع صوتی متحرک آشنایی داشت."هیونگ بالاخره برگشتی؟"
لحن شاد و سرخوش چانیول برای نشوندن اخم بین ابروهای خوش فرم بکهیون کافی بود.
بدون اینکه به طرف صاحب صدا برگرده حرفش رو زد و وارد اتاقش شد.
"هرجا باشم شبو توی خونه می خوابم؛پس اون قیافه ی متعجبتو درست کن"
چانیول لبخندی به خشونت همیشگی لحن هیونگش زد و با بسته شدن در اتاق بکهیون به خودش اومد.
سرش رو نزدیک در مشکی اتاق برد و با بلندترین صدایی که اون لحظه میتونست استفاده کنه خبر داد."یه شام ایتالیایی برات درست کردم هیونگ!مطمئن باش انقدر خوشمزه هست که اگه تا نیم ساعت دیگه از اتاقت بیرون نیای خودم تمومش کنم."
به جرئتی که برای تهدید کردن بکهیون به کار برده بود خندید و حوله ی آبی رنگش رو از روی موهاش پایین آورد و دور گردنش انداخت. به این فکر کرد که مطمئنا چهار سال اختلاف سنی چیزی نیست که بخاطرش نتونه به اندازه ی کافی بکهیون بدخلق رو اذیت کنه.
ظرف ها رو روی میز غذاخوری چهار نفره چید و در حالی که فکرش مشغول تصمیمی که گرفته، بود، متوجه بیرون اومدن بکهیون از اتاق نشد.
بکهیون پوشه ی بزرگی که دستش بود رو روی میز گذاشت و صندلی رو برای خودش عقب کشید. نشست و به ظرفی که توش مقدار کمتری نسبت به ظرف دیگه پاستا بود نگاه کرد.
چانیول تا متوجه بکهیون شد به سرعت حواس و لبخندش سرجای خودشون برگشتن و روبه روی بکهیون نشست."قبل از اینکه بخوای چیزی بهم بگی بزار توضیح بدم."
چانیول انگار که منظور اون نگاه هیونگش به ظرف هاشون رو فهمیده باشه برای توضیح دادن پیش دستی کرد چون اون بهتر از هر کسی میدونست زمانی که بکهیون بخواد شروع کننده ی بحث باشه یعنی بازنده کسی جز نفر مقابلش نیست.
"ببین هیونگ تو بخاطر مشغله ی کاریت فرصت باشگاه و ورزش و نداری؛پس باید مراقب رژیم غذاییت باشی...خدمات غذایی چانیول در خدمت شماست!"
چهره ی بی حالت و خیره ی بکهیون اصلا چیز خوبی نبود و چانیول اصلا دلش نمی خواست کارش دوباره به جایی برسه که تنهایی شام بخوره اما برخلاف انتظارش بکهیون بدون اینکه تغییری توی لحن و حالت چهره ش ایجاد بشه، شروع کرد به چرخوندن چنگالش بین پاستاها.
YOU ARE READING
Elder Brother
Romantizm-برادر بزرگتر- Couples: ChanBaek ,KaiBaek,Taehkook Genres: Romance, Angst, Action,Drama Writer: Maranta تایم آپ:دوشنبهها بخشی از داستان: "من یه عمر با آرزوی دیدن تو شب ها چشم روی هم گذاشتم بکهیون! رویای من دست کشیدن روی اون طره های نارنجی و بو...