ادیت نشده
_______________________________________
"کدوم میز بشینیم؟"
لیام اینو گفت و دور و اطراف رستورانو نگاه کرد.من به میزی که توی گوشه قرار داشت اشاره کردم
"بنظر دنج میاد.."
اینو گفتم و رفتم سمتش.لیام هم اومد دنبالم.میخواستم صندلی رو بکشم عقب ولی لیام زود تر اینکارو کرد و بهم لبخند زد.
چقدر جنتلمن.
"ممنون.."
لبخندشو برگردوندم و نشستم رو صندلی.اونم نشست رو به روم و منورو داد دستم و ما تو سکوت غذامونو انتخاب کردیم.
نگاهی به منو کردم دنبال غذای مورده علاقم گشتم..پنکیک..من حاضرم تمامه عمرمو پنکیک بخورم!
"چی میل دارید؟"
سرمو اوردم بالا و دیدم یه پسر تقریبا قد بلند با موهای قهوه ای روشن وایساده بود و یه دفترچه یادداشت کوچیکی دستش بود.اون برای گارسون بودن زیادی جذاب بود.
"من پنکیک با قهوه..قهوه با شیر باشه لطفا.."
اینو گفتم و لبخند زدم
پسره سرشو تکون داد و لبخند پهنی زد
"بله حتما..و شما آقا؟.."
به لیام که تو این مدت ساکت بود نگاه کردم.دیدم با یه حالت بدی به گارسون خیره شده بود
"منم همین که دوست دخترم سفارش داد،میخوام.."
اینو گفت و روی واژه "دوست دختر"تکید کرد
صبر کن.چی؟؟..
با اون حرف لیام لبخند از روی لب گارسون محو شد و زود سرشو تکون داد و به اون جایی که ازش اومده بود رفت.
"اون دیگه چه کوفتی بود؟دوست دختر؟؟.."
پریدم به لیام ولی اون درعوض نیشخند زد.
"باید ازم تشکر کنی که نزاشتم باهات لاس بزنه!.."
چی داره میگه؟؟
"این به تو هیچ ربطی نداره!شاید من خودم میخوا-.."
صدای زنگ موبایلم حرفمو قطع کرد.به لیام چشم غره رفتم و موبایلمو از تو کیفم در اوردم.
*هری*
چشمامو چرخوندم و رد تماس زدم.ولی باز زنگ زد
ВЫ ЧИТАЕТЕ
Co-Worker
Разноеداستان پیچیده ی زندگی یه دختر ساده که کاملا اتفاقی وارد زندگی اعضای وان دایرکشن میشه و مجبور میشه تصمیماتی بگیره که راه زندگیش رو کاملا عوض میکنه. داستانی پر از هیجانات و اتفاقات غیر منتظره،دوراهی ها،اشک ها،خنده ها و کمی عشق میان این آشوب. trailer→...