قسمت سوم

407 29 3
                                    


|مروری به قست قبل|
"واو.لیز این محشره.ممنونم" لیام پا شد و بغلم کرد.اول شکه شدم.ولی بعد تو بغلش آروم گرفتم و دستامو دور کمرش حلقه کردم. "قابلی نداشت لی" داشتم از اتاقش بیرون میرفتم که داد زد "لیز ی لحظه" برگشتم سمتش.لیام کمرمو گرفت و گونمو بوسید. کپ کردم.فکر میکنم اون لحظه صورتم مثل گوجه قرمز شده بود.تا چیزی از دهنم بیاد بیرون سریع از اتاق بیرون رفتم.
مقصد بعدی و آخر:اتاق هری.
قسمت سوم(این قسمت شامل صجنه های +18 اگه هر نوع مشکلی دارین قسمت های ستاره دار رو نخونید.خیلی ممنون)
مثل دفعات قبل در زدم و رفتم تو بدون تیشرت روی صندلی نشسته بود. تا منو دید نیشخند زد. "سلام عزیزم" واو این پسر زود خودمونی میشه ها." "آماده ای هری" با جدیت پرسیدم. "بستگی داره برا چی باشه" لبشو گاز گرفت و کمرمو گرفت و منو کشید جلو صندلی.جوری ک تقریبا لای پاهاش وایستاده بودم. "هری لطفا دستتو بکش" دستشو بالا برد و گفت"ببخشید من تسلیم" شروع کردم موهاشو درست کردن.خیلی وقت نگرفت.
پشتم بهش بود و داشتم وسایلمو جم میکردم که من کشید سمت صندلی و نشوندم رو پاهاش.**شروع کرد به بوسیدن گردنم.حس خوبی میداد.گردنمو کج کردم تا دسترسیه بیشتری بهش بدم.هری هم کنار نکشید.یکی از دستاش کمرمو نگه داشت و اونیکی شروع کرد حرکت کردن سمت جاهای محافظت شده.من ک تا اون موقع چشمام بسته بود یهو بازشون کردم.
احساس ناراحتی کردم و سعی کردم دستاشو کنار بزنم ولی دستاش رو بدنم قفل شده بودن. "اااومم هری لطفا..." نزاشت ادامه بدم و گفت هیس.نمیدونم چرا،ولی پیروی کردم...
(قسمت های ستاره دار از اینجا شرو میشن.جایی که تموم میشن رو هم با ستاره مشخص کردم دی:)
**همینطور که داشت گردنمو میبوسید دستشو خیلی آروم میبرد پایین تر..با این حرکت احساس ناراحتی کردم ولی چیزی‌ نگفتم..
میتونستم لباشو روی قسمت حساس گردنم حس کنم..چشمامو بستم و لبمو گاز گرفتم..
همچنان در حال بوسیدن گردنم بود که یدفه دستشو فرو کرد تو شلوارم و زود چشمام باز کردم
-"چ..چیکار میکنی؟"..صدام آروم بود ولی میدونم که شنید
-"هیس..."
در گوشم زمزمه کرد و منم ساکت شدم و گذاشتم کارشو ادامه بده..اون دستشو برد‌ تو شورتم و ناخواسته آهی از دهنم خارج شد..نیشخندشو روی لباش که هنوز کنار گوشم بود رو حس کردم..
چند ثانیه بعد سوزش بدیو حس کردم..
کمی جا به جا شدم و دوباره آه کشیدم
-"ه-هری.."
زمزمه کردم
چیزی نگفت و اون سوزش خیلی بدتر شد‌..دیگه‌داشت اذیتم میکرد
-"نکن.."
سعی کردم بلندتر بگم تا بس کنه ولی به جاش سوزشش بیشتر میشد.**

نزدیک بود جیغ بزنم که آروم دستشو آورد بیرون.داشتم نفس نفس میزدم.آروم چشمامو باز کردم.نمیتونستم تکون بخورم.آروم بلند شدم و برگشتم سمت هری.هنوز اون پوزخند رو لباش بود."تو الان دقیقا چه غلطی کردی؟" شک شد.صورتش متعجب بود.انگار توقع داشت ب خاطر کار کثیفش ازش تشکر هم بکنم! "لیز نگو که خوشت نیومده؟" گفت و بهم چشمک زد. "تو واقعا خیلی پر رویی" داشتم از در میرفتم بیرون که داد زد"هی لیز تو هنوز جواب منو ندادی." در رو باز کردم ولی برگشتم و برای آخرین بار بهش نگاه کردم.وایستاده بود و دستاش تو جیباش بودن. "شاید..." زمزمه کردم جوری ک میتونست صدای ضعیفمو بشنوه.بعد از در بیرون رفتم...
________________________________________________________________
ببخشید نتونستم به قولم عمل کنم ولی اگه همینجور به رای دادن ادامه بدین زود تر میزارم ;-)
_ملینا

Co-Workerحيث تعيش القصص. اكتشف الآن