- خب اینم از این چطوره بریم حیاط پشتی ساختمونم ببینیمو بعدم بریم ناهار ؟؟
هری با یه لبخند بزرگ به لو که خسته به نظر میرسید و موهاش شلخته تر از قبلش شده بود نگاه کرد و منتظر ایستاد :
- فک نمیکنی یکم دیر به فکره شکمه بیچارم افتادی ؟؟؟
- غذای زیاد ادمو چاق میکنه لویی تو باید رو فرم بمونی
- همینطوریشم تو دستات جا میشم نیاز به کم خوردن نیست
لویی چشاشو چرخوندو به سمته جلوش حرکت کرد هری هم تک خنده ای کرد ولی بعد سریع گفت : ببینم تو مگه میدونی حیاط پشتی کدوم طرفه ؟؟
- معلومه که میدونم استایلز ولی خب .. دستشویی هم از این طرفه
لویی با افتخار گفتو به راهش ادامه داد و هری ... : اوه هزا اینقد تعجب نکن من و دوستام یه بار واسه دزدی اینجا بودیم
خب اره همونطور که لویی گفت هری فقط با تعجب به لو نگاه میکرد
- ب ب باشه
هری با گیجی گفت و لویی خندید
.
.
. - امم میشه بپرسم چقد دیگه کارت اون تو طول میکشه ... لو ؟؟
هری با یه لبخند کج از لویی که هنوزم پشته در بود پرسید و به روشویی ها تکیه داد :
لو داد زد : چی میگی استایلز بزار به کارم برسم
- امم خب میگم که من گشنمه نمیخوای از اون دستشویی خراب شده بیای بیرون
- تازه داره واکنش نشون میده ... او چرا چرا یه لحظه
- چیی ؟؟ تاملینسون تو چی گفتی ؟؟خدایه بزرگ چی داره واکنش نشون میده ؟؟؟
لویی درو با کلی ترق تروق باز کرد و خودشو انداخت بیرون ... پشت دستش .. یه چیزی قایم کرده بود ؟؟
-اون او اون چیه پشتت لویی ؟؟
هری با ترس از لو پرسید و باعث شد لو نیشخند بزنه :
- جی جی جینگ
لو از پشتش شیشه ای در اورد و بدون نشون دادن محتویات داخلش ادامه داد : بهش میگن خوراکی قبل از کار
- هااان ؟؟؟
- نگو که نمی دونی
- لی ؟؟ لی ؟؟
- میخوام روشون امتحان کنم
- ولی امروز نمیشه
- معلومه که میشه به هر حال اگرم نشه ... فردا که میشه نمیشه هرولد کوچولو ؟؟
لویی خندید و دستشو رو گونه هری کشید و باعث شد یه ور لب هری بالا بیاد و بگه
- لویی تو که ازش ؟؟
- چه فرقی میکنه هزا مهم اینه که بهشون کمک میکنه منظورم به ... هممونه
- ب با باشه
- پسر خوب .. یالا بزن بریم که شکمم داره صدا کلاغ از خودش در میاره
- چی میخوری ؟؟
- هر چی که استایلز بخواد
هری خندیدو پیشنهاد داد : پیتزااا
- باشه هری فقط یادت نره که اگه پیتزاش بد باشه به کارکنات میگم رییسشون یه ...
رنگ صورته هری پرید و گفت : من ... چی ؟؟
- بهشون میگم که رییسشون انگشتایه خوبی داره
لویی خندید و ادامه داد : زودباش کدو تنبل من واسه رییسایه جوون صبر نمیکنم
اینم قسمت اول فصل دوم ببخشید دیروز نت وضیعت اسفباری داشت و اینکه انگشتان زیبایه هرولد کوچولو رو براتون گذاشتم اگه لود میشه بگید بدونم :)))))) نظر های شما گرما بخش اتاق مدیریت شرکت فانه
YOU ARE READING
CLOWN ( larry stylinson )
Fanfiction- دلقکا ادمایه جالبین - تو اینطوری فکر میکنی ؟؟ اوهوم - - خب پس بزار یه حقیقتی رو در موردشون بهت بگم ... وقتی همه دارن به کارای بامزشون میخندن و خوشحالی میکنن اونا دارن به رازایی فکر میکنن که شبا مانع از به خواب رفتنشون میشه - پس داری میگی تو یه...