ChApTeR 6

958 122 38
                                    

Harry'Pov
-هری ما داریم..
-هیششش
صدای پا میومد..به لو اشاره کردم حواسشو جمع کنه
-به به اقای استایلز
برگشتم طرف صدا..اوه فاک این سه تا اینجا چیکار میکنن؟
-شما اینجا چیکار میکنین؟
-کار همیشگی تو اینجا چیکار میکنی؟
-اوه فاک خیلی وقت بود ندیده بودمتون سه کله پوک فقط اونیکیتون کو
با برخورد یه چیزی به سرم برگشتم..و اینم از سومی
-بار اخرت باشه بهمون میگی سه کله پوک ها
-اوه لیام از طرف منو زینم یکی میزدی
-ببند هوران(*_______*)
-هوووی هرولد با داداشمون درست صحبت کن
-زین من چیم پس؟چغندر؟
-نه به چغندر شبیه نیستی شبیه موزی
سه تاییشون زدن زیر خنده(این چپتر رو با اسمایل اوریل بگوشین*_* خیلی حال میده*-* خودم دارم باهاش میتایپم)
-هری..اینجا چه خبره؟
نگام برگشت طرف لویی که داشت با تعجب نگامون میکرد..
-اوخی(عخی)هری کوچولو دوست پولدار پیدا کرده..چه ناززز
زین گفت و پوزخند زد
-ببندین سه تاییتون..کاری نکنین گردن هر سه تونو بزنم
-اره؟بیا جوجو بزن
نایل گفت و سه تاشون زدن زیر خنده
-پسرا خفه شین..اون لویی تامیلسونه..
-چی؟هری..تو
-خدمتکارشم
-از کی تاحالا به خاندان قاتلا خدمت میکنی؟
-خفه شین
-بخدا همینجا میکشمش
-زین اروم بگیر..تو که بهتر از زندگی من خبر داری پ چی میگی؟هان؟من هیچی استف چی؟ اونو چیکار کنم؟
-راست میگی..تو راست میگی
-داری درباره چی حرف میزنی؟
-هیچی قربان
-راستی پسرا چه خبر از کار؟
-خوبه..یکم از دارایی بچه خرپولا کم شد حداقل چندنفر بعد چند روز غذا خوردن
-شما دزدین؟
-هه نه پرنس جون ما مال پولدارا رو میدزدیدم واسه کسایی که چند روز غذا نخوردن بخاطر تو و امثال تو غذا میخریم..البته تو که از این دردا نداری به امثال تو ما میگیم مرفح بی درد میدونی؟هه..شما یه مشت خودخواهین که همه چیو بین خودتون تقسیم کردین..و ارزوهای ما باید همیشه ارزو باشه
-منظورت چیه؟
-زین نایل لیام سه تاییشون میخواستن شوالیه شن ولی این مال پرنسساست..شکلات ساز شن ولی این مال خونواده سلطنتیه(در اون زمان خوردن شکلات فقط واسه خرپولا بوده و شکلات سازیم برای اشپزای اونا بوده..طبق تحقیقاتم^×^)اونا هیچوقت نتونستن به هیچکدوم از ارزوهاشون برسن چون همه چی واسه افراد سلطنتیه
لویی نگاش به کفشاش بود(بچم حرفی نداره)
-من متاسفم
-هه دروغ نگو نیستی هیچوقت نبودی تو یه عوضی خوشگذرونی که فقط بلدی با دخترا بخوابی همین
-اینا به من چه من قانونشو تصویب نکردم و در تصویب کردنش نقشی ندارم اینا به من ربطی نداره که داری زر زر میکنی جلوی من پ تا چیزی نمیدونی اون دهن لعنتیتو ببند(خشم لو._.)
نشستم بغل لویی
-معذرت میخوام
-تو چرا دوستات حرف زدن به تو چه؟
-اونا یکم زود جوشن همین..من از طرفشون معذرت میخوام..ببخشید
-مهم نیست
-ما با ارزوهامون بزرگ شدیم..ارزوهایی که هیچوقت نمیتونیم اجراشون کنیم..واسه همین اینجوریم..معذرت میخوایم یه تاییمون
نایل گفت(*_*)
-اشکال نداره..شما حق دارین..
-راستی من لیامم این روانی زبنه این جوجه هم نایله(سخن نویسنده:نازی بفدای اون جوجه*-*)
-ببند بابابزرگ
-اوه اوه خشم جوجه(*_*)
اینو گفت و هممون حتی نایل زد زیر خنده(فداش شم که انقدر باجنبست عشقم*----*)
-منم لوییم
-یه درصد فکر کن نشناسیمت پرنس..
-دیوونه ها..
++++++++++++++++++++++++++++
عاغا منو نکشین گوشیم خل شده بود
=]
ورود عشقولیا*-*
@Miss_hidden_
این قسمت تقدیم میشود به ایشون^_^
خل و چل خودم^_^
زین گرله
نوکنترل تا وقتی جی افم نیاد تایپیده نمیشود چون اسماته و اسمات نوشتن من میلنگه جی اف منم هنو از صبح خوابه:|کلا یک خوابی داره=|
دعا کنین بیاد تا بتایپه^_^
ووت اند کامنت لفدن

Wrecking BallWhere stories live. Discover now