17

51 10 3
                                    

(فردا صبح داستان از نگاه دلارام)_وای چرا نمیتونم چشمامو باز کنم وای خدایا خیلی نگران بودم دستمو بردم سمت چشمام و با کمک دستام چشمامو باز کردم سریع بلند شدم رفتم سمت اینه وای خدای من شمامو چه پوفی داره چقدم قرمزه لابد برا گریه های دیشبه همون ان شکمم صدای بدی داد اوه خدا من چقد گشنمه موهامو شانه زدم رفتم پاین راین و بابا تو اشپز خونه داشتن صبحانه میخوردن(رامین,بابا)رای دلارام تو چرا این ریختی شدی_علیک سلام _سلام دخترم خوبی منو میبینی_اره بابا جون نگران نباش خوبم(رامین)جدی خوبی اخه_میدونم چشمام پوف داره قرمز هم شیده الان فقط گشنمه _قرمزه کاشه خونه پاشو دلارام پاشو بریم دکتر_ای بابا میگم چیزی نی الان فقط گشنمه بخاطر گریه هایی که کردم دیشب پریشب برا مامان عزیزدلم کلی گریه کردم خوب _دیونه ی بدبخت کور میشی پاشو _دلارام به حرف داداشت گوش کن صبحانه که خوردی برو دکتر چشم_اخه من الان باید برم دانشگاه _باشه بعد دانشگاه من میام دنبالت بریم حالا زود صبحانه بخور که به دانشگاه برسی _باشه بعد صبحانه رفتم تا حاظر شم عکس مامانمو رومیز دیدم بغض گلومو چنگ زد دوباره زدم زیر گریه ولی گرسم زود تموم شد چون چشمم میسوخت ولی هنوز بغض داشتم بعد از امده شدنم هیچ ارایشی نکردم فقط یک کرم زدم وعطر بعد رفتم پاین تو اینه ماشین رامین به خودم نگاه کردم واییی چقدر قیافم بد شد خدا کنه خوب شه از ماشین که پیاده شدم همزمان ماشین نایلم بغل دست ماشین ما وایستاد بعد من پیاده شدم نایل زودتر از دیانا منو دید و سلام کرد _سلام دیا نا وای دختر چه بلای سر اون چشمای توسی خوشکلت امده (بچه ها نایل از خود بی خود شد انگار نه انگار که رامین وایستاده)_امم چیزی نی (دیانا)چرا نرفتی دکتر تو ,_قراره بعد دانشگاه بارامین برم دکتر چشم پزشک(دیانا)او ببخشید اقارامین اصلا حواسمون به شما نبود خوبید منو نایل میبریمش دکتر شما برید به کاراتون برسید _بعد فوت مادرم فهمیدم هیچ چیز با ارزش تر از خانواده نیست نه ممنون خودم میبرمش(نایل)اخه شما دکترای اینجارو که نمیشناسید اجازه بدید من با دیانا میبرمشون(رامین)اخه باشه اگه خودش راحته برید _من راحتم داداش _باشه پس برید منم میرم به کارای شرکت برسم دروزه نرفتم بچه فعلا خداحافظ _خدافظ(نایل)دختر میخوای خدتو به کشتن بدی نگاه کن چه کردی با اون چشای خوشگلت نگاه (دیانا)هی نایل چته تو اروم باش ببینم _اخه نگاه کن چه کار کرده با خودش دیروزم غذا نخوری الاوه بر چشمات به بقیع بدنتم اسیب میرسونی تو اخخخخههههه چررراا؟(دیانا )نایل باتوام ارم باشه پسر.و من همینجوری با دهان باز داشتم به نایل و اون عصبانیتش نگاه میکردم (نایل)پ چرا جواب نمیدی هان .دیگه ناراحت شدم و سریع رفتم داخل محوطه دانشگاه (دیانا)نایل چرا باهاش اینجوری حرف زدی هان گناه داره خوب از غم مادرش هنوز نتونسته خدشو پیدا کنه برو و بعد از تمام شدن کلاسا بیا دنبالمون تا بریم دکتر زنگ بزن از یک دکتر خوبم وقت بگیراوه اوه دوستان نایل چه ناراحت شد .خوب فکر کنم نایل داره کمکم عشقشو و نگرانیشو نشون میده البته اگه بلای سر چشم های توسی دلارام نیاد .Buy

Love 2Where stories live. Discover now