(لویی)اروم باش نایل الان زنگ میزنم اورژانس(نایل)سریععع دلارام عشقم پاشو خواهش میکنم پاشوووووووو(هیوا)هیی نایل اورژانس امد اروم باش پسر سریع بردنش داخل ماشین منم سوار شدم ناسل امد بالا(مرد)اقا فقط یک نفر میتونه بیاد (نایل)باشه اون ی نفر منم هیوا پیاده شو اگه خواستی خودت بیا (هیوا)اما؟(لوی در گوش هیوا)عزیزم ولش کن بزار بره ما خودمون با ماشین میایم._باشه .(داستان از نگاه نایل)در ماشینو بستن و ما راه افتادیم تو ماشین همش دست دلارامو گرفته بودم و فشار میدادم اروم در گوشش گفتم:دلارام من عاشق تو هم درسته بهت نگفتم ولی عاشقتم خواهش میکنم پاشو زود خوب شو باور کن بهت میگم چقدر دوست دارم بی اندازه دوست دارم بانوی زیبایی ها ی چیزی گذاشته بودن رو بینیش که به اینکه نفس بکش کمک میکرد از لب دریاکه خیلی راحت تر و بهتر نفس میکشید,رسیدیم بیمارستان اول منو داخل اتاق راه ندادن ولی بهد نیم ساعت راهم دادن با بغض نشستم پیش دلارام دستشو گرفتم وفقط نگاش کردم (دیانا)هیع(نایل)هیییییسسسس نمیبینی خوابه _چطوره؟_نمیدونم ولی دکتر گفت خدارو شکر خطر رفع شد (لویی)و انم بخاطر تنفس های تو هستش اره_اره ی جورایی ولی هنو بهوش نیمده(زین)نگران نباش زود خوب میشه (نایل)بچه ها میشه چند لحظه بیرون باشید(هری)انوقت چرا؟؟نخیر نمیشه(دیانا)ا هری چیکار داری دادشمو چرا داداشی میشه راحت باش(لویی)ولی زیادم راحت نباش(نایل)برید بیرون زیادی دارید حرف میزنید بعد اینکه بچه ها رفتن خدمو به دلارام نزدیک کردم توصورتش نگاه کردم,نگاهم افتاد به لبای صورتیش که رنگ لب خودش بود نه ...از خود بیخود شدم نزدیک شدم چشمام پور اشک بود امدم جلوتر که قطره اشکی از صورتم رو لبای صورتیه دلارام افتاد احساس کردم دستش تکون خورد سریع سرمو اوردم بالا دیدم چشماش داره باز میشه سریع کشدم عقب و از اتاق خارج شدم بچه ها داشتن نگام میکردن ولی بدون توجه به بچه ها رفتم بیرون بیمارستان.خوب خوب دلارام خانم هم که حالش خوبه ولی ایا نایل به دلارام میگه که دوسش داره یا نه ؟!