پیشونیمو مالیدمو برایه باره هزارم داد زدم
" بهتون گفتم مواظب باشید ... اگه به یه بچه هفت ساله این قدر اینو میگفتم تا الان متوجه میشد"
اون کارگرا هیچی نگفتنو به راهشون ادامه دادن
اون لعنتیا دارن همه چیو خراب میکننتخته جیکو زدن به دیوار و از اونجا خراب کاریاشون شدوع شد
" بهتر نیست اینقدر سخت نگیری؟؟"
لیام از پشت سرم گفتو دستاشو دوره کمرم حلقه کرد و سرشو گذاشت رو شونمیه نفسه عمیق کشیدم و گفتم
" اونا دارن کلی پول میگیرن که کارشونو درست انجام بدن اما انگار اومدن هتل .... همه چیو خراب میکن و تنبلی میکنن یکی باید بالاسرشون باشه که بگه لعنتیا کارتونو درست انجام بدید "لیام خندیدو لپمو بوسید
" بیا بریم .... تو باید استراحت کنی"
" این همه ضر ضر کردم که بگی باید استراحت کنی؟؟ نه لیام من میخوام بالاسرشون وایسم که خرابکاری نکنن "
" کلویی حواسش هست "
اون غرغر کردو من چشامو گرد کردم
سریع ازش جدا شدمو تو چشماش زل زدم" اون هرزه بلد نیست یه لباسه درست حسابی بپوشه ... اونوقت انتظار داری مراقبه اینا باشه؟؟؟ بهت قول میدم به همشون شماره میده و با یه نفرشون همین الان سکس میکنه و چند هفته دیگه میبینی که با همشون سکس داشته "
من با حرص گفتمو لیام خندید
" اروم "
اون منو بغل کردو سرمو بوسید
" اون حواسش هست ... بهت قول میدم حالا بیخیال میشی؟؟"
اه کشیدم و خودمو به لیام نزدیک تر کردم
" باشه .."تا خواستیم بریم کلویی اومدو با یه لبخنده شیرین رو به لیام گفت
" با من کاری داشتید؟؟"
لیام منو ول کرد و رو به کلویی گفت
" امم اره ...لطفن حواست به کارگرا باشه که یه وقت خراب کاری نکنن "
" چشم اقا "" لیام ... کلویی چند بار بهت بگم منو لیام صدا کن"
کلویی یه نگاهه کوتاه به من انداختو در حالی که سعی میکرد نیشخند نزنه گفت
" چشم اقا ... منظورم لیام بود"
کلویی نخودی خندید و لیام با یه لبخند سرشو تکون دادو کلویی دوباره گفت
" من جیکوبو خوابوندم ...فقط خواستم بدونید ... اشکالی که نداره؟؟"وات د فاک؟؟
مطمعنم لیام الان سرش داد میزنه و میگه گه خوردی ولی لیام دقیقن برعکسشو انجام داد
" اوه مرسی کلویی"
لیام چشمک زدو کلویی خندیدو یکم تعظیم کرد و من تونستم چاکه سینشو به وضوح ببینمچشامو چرخوندمو به لیام تنه زدمو از بغلش رد شدم و از پله ها تند تند رفتم بالا
اون رسمن داشت با اون جنده برقی لاس میزد
اونم جلویه من
وات د فاکینگ هل؟؟؟سریع رفتم تو اتاقمو درو محکم بستمو قفل کردم
چند ثانیه بعد صدایه کوبیدنه مشتایه لیامو روی در شنیدم
" ماریا ...لعنتی چت شد یه دفعه؟؟"
عوضیه حرمزاده
درو باز کردمو تو صورتش داد زدم
" چم شد یه دفعه؟؟ تو داشتی جلویه من با اون جنده که هر شب با یکیه لاس میزدی"
اومدم جلوتر و تونستم اونو ببینم که تو راهرو وایساده و داره با تعجب به منو لیام نگاه میکنه
