قسمت۱۵:آمپول !

480 79 25
                                    

نقل است که روزی مریدان جمعی‌ از مریدان به نزد شیخ هرولد در آمدند و زبان به گلایه گشودند که: یا شیخ، حکیم یکی‌ از مریدان را از برای تیمار، آمپولی تجویز بنموده, لیک آن مرید را از آمپول بیم و هراس باشد. هر چه کنیم خشتکش وا ننهد و ماتحت در اختیار طبیب نگذارد. چاره چیست؟ فرمود: به نزد من آریدش تا او را پندی دهم. چنین کردند.

پس شیخ با عطوفت او را گفت: هیچ سخت مگیر که "هرقدر کمتر به درد بیشتر فکر کنى, دردش بیشتر کمتر شود". گویند این سخن آنچنان اثری در آن مرید کرد که خشتکش اتوماتیک پایین آمد و سایر مریدان نیز خشتکها پایین کشیده,به سوی درمانگاه محل روانه گشتند.
***
از سخنان گهر بار شیخ فیض ببرید .
ممنونم بابت 3k سین :)
من عادت دارم برای هر k سین که اضافه می شه تشکراتم رو اعلام کنم .
امروز هم به خاطر 3k شدن داستان ،۳ قسمت آپ می کنم

خندیدن به سبک وان دی Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz