*حدود 7 سال پيش،سال 1998،مدرسه ى وابسته به كليساى سنت جان*
يه صداى ناآشنايى از پشت سرم گفت:ببخشيد ميتونم اينجا بشينم؟
برگشتم طرف صاحب صدا.يه پسر نسبتا قد بلند با مرهاى فرفرى و چشماى سبز.
-آره راحت باش!
تعجب كرده بودم كه يكى ميخواستم پيش من!تيلر سويفت!دختر مو فرفرى،عينكى،دراز،لاغر مردنى،و بى پدر بشينه!حتما فقط واسه يه زنگ ميشت و بعد ميرفت پيش بقيه!
-ببخشيد اين زنگ چى داريم؟من تازه واردم.
+تاريخ.
-من تاريخم افتضاحه!بجاش رياضيم خيلى خوبه.
+منم برعكس توام!همه ى درسام خوبه ولى رياضيم ضعيفه.
-چه جالب!راستى من هرى ستايلزم!
+منم تيلرم...تيلر سويفت
-چه اسم قشنگى!چه فاميلى قشنگترى!
+ممنون.
-خندت از اونام قشنگتره!
+بدانت!
-چى؟
+به آلمانى يعنى ممنون.من مامانم آلمانيه و واسه همين يكم آلمانى بلدم.
-چه جالب!ديگه چى به آلمانى بلدى؟
+از يك تا ده:اِين،توِى،درِى،وِير،فِيو،زِس،زيوِ،آخت،نِيخِه،تين.
-چه باحال!سلام و خداحافظ چى ميشه؟
+هالو،دويى
-واى خيلى زبون باحاليه!ديگه چى بلدى؟
+سه تا جمله هم بلدم:
كُنِه وى كوپِه؟
وَر ايز دِ وِى سى؟
يك هُو فَن يِه
-يعنى چى؟
+اولى يعنى ميشه اونو بخريم؟دومى يعنى دستشويى كجاست؟خنده داره؟سومى يعنى دوست دارم.
-واى تو خيلى بامزه اى!منم خيلى دوست دارم!
+ممنون.ولى واقعا آدم به جمله ى دوم نياز پيدا ميكنه،نميكنه؟
-راست ميگى.نياز پيدا ميكنه
يكم باهم حرف زديم تا معلم بياد و تا اونجايى كه فهميدم اونم پدرشو از دست داده بود.ولى حداقل تونسته بود پدرشو ببينه.اونم مثل من يه خواهر بزرگتر داشت.
xxxxxxxxxxxx
YOU ARE READING
This town
Fanfiction-ت...تيلر تو چى كار كردى؟ صداش ميلرزيد +هرشب اين كارو ميكنم اشك تو چشماش جمع شد:خ...خوا...خواهش مى...كنم...ن...نكن -با خواهش كردن نميشه...هرى تو اگه جاى من بودى تاحالا خودتو حتى از يه صخره پرت كرده بودى پائين...هرشب با گريه ميخوابم...هرشب با يه دستم...