خاطرات
"شوخي ميكني ؟ "
ايزابلا با داد گفت " نه ايزابلا"
" چه برندهايي ؟"
قاشق نوتلارو توي دهنم كردم و گفتم " لولا ميگفت برندهاي معروفين "
"توهم قراره بياي ؟"
من دوباره از ايزابلا پرسيدم . ايزابلا اب دهنشو قورت داد و با بهت گفت " نه من دو روز از هفته مد و قرار بود توي ميلان باشم ولي واقعا بهت افتخار ميكنم انجي "خنديدم و با بيخيالي سرمو تكون دادم " اوه فكرشم نكن كه من برنده ي اين تست بشم اونا خيلي حرفه اي تر از اين حرفان "
"تو يه منفي بافِ افسرده اي "
"مرسي اينو خيليا تو روز بهم ميگن " خنديدم و به صورتش و نگاه كردم كه نوتلايي شده بود .گاهي اوقات حاضر بودم واسش بميرم ولي بعضي اوقات دلم ميخواست سرشو به سنگ بكوبم تا بميره .
وقت خواب من به تخت رفتم و ايزابل روي مبل نشسته بود .بعد از پنج دقيقه من صداش كردم " ايزابلا نمياي بخوابي ؟ " بعد از چند ثانيه سرشو از لاي در اورد تو با تعجب نگاهم كرد .
" ميتونم كنارت بخوابم ؟"
قلبم مچاله شد ! من چي كار كردم " اوه ..معلومه ايزابل "
اون با خوشحالي و خنده خودشو روي تخت انداخت و پتو ي گرم از روم كشيد و بهم ذل زد .
پتو و به طور مساوي روي خودمون انداختم و اباژور و خاموش كردم و چشمامو بستم " سعي كن درست از پتو استفاده كني وگرنه گردنتو ميزنم "
"باشه رئيس انجل "
با چشماي بسته لبخند كوچيكي زدم .
"اوه انجل يادته اون روز و؟.."
يا مسيح ! خودت كمكم كن ."كدوم روز و دقيقا ؟ همون روز اولي كه باهم اشنا شديم ."
"اوهوم "
"يادته من چپ چپ نگاهت كردم چون فكر ميكردم داري با استاد مورد علاقم لاس ميزني "
"اره اون موقع نميدونستي كه لزبيني "
"اره"
ايزابل با ذوق گفت .
چند ثانيه تو سكوت گذشت "آه بعدش من اومدم بهت گفتم جنده "
نفس عميقي كشيدم " اره "
"تو يه جنده اي "
خنديدم و چشامو باز كردم " ميدونم عزيزم "
يادته شرط بستيم و تو هات ترين پسر مدرسه رو بوسيدي ؟"
خنديدم و صاف نشستم " قيافه ي دوست دخترت يادته؟"
من و بلا با صداي بلند خنديديم .
"پسره لباي خوبي داشت "
من لبمو گاز گرفتم و گفتم .
"براي اون استريت ام "
لبخند زدم و به اون روزا فكر كردم .
"يادته اولين روزي كه بهت گفتم لزبينم ؟" ايزابل گفت."من هنگ كرده بودم و تو منو بوسيدي ؟! يه همچين چيزي چون فكر ميكردي از اول زندگيت منو ميخواي "
ايزابل روي من خيمه زد" معلومه كه هميشه تورو ميخوام "
هولش دادم كنار "ديوونه"
"چقدر از هم ديگه لب گرفتيم "
"اه...ما حال بهم زن بوديم "
"ما بوديم واقعا"نفس عميقي كشيدم و بغلش كردم و بازوشو بوسيدم و چشمامو بستم ."ولي من تا اخر عمرم عاشقتم "
"منم دوست دارم انجي ِ من "
ESTÁS LEYENDO
Please be naked
Fanficشايد گوش دادن به موسيقي موزيك please be naked از بند the 1975 جرقه ي داستان تو ذهن من شد . بهتون پيشنهاد ميكنم براي هر چپتر اين موزيك و گوش كنيد و اگه به داستان فكر ميكنيد و شخصيت سازي ميكنيد تم داستان و ابي سبز در نظر بگيريد . توي ادبيات نمايشي...