نهایت

197 15 5
                                    

د.ا.ن هري
ميا، اون هرزه زندگي منو خراب كرده. نميخوام زندگي تيلور رو هم خراب كنه. من تا حالا عاشق نبودم و نميدونم الان بايد چه حسي نسبت به أين اتفاق داشته باشم. زندگي من هيچوقت خوب نبوده و من يكم اميدوار بودم شايد توي دانشگاه بتونم وضع رو عوض كنم.
د.ا.ن تيلور
ديشب هري توي رستوران بهم گفت كه امشب يه پارتي داريم با بچه هاي دانشگاه. من نيمخواستم برم ولي اون مجبورم كرد بيام كه با آدماي بيشتري آشنا بشم. من بايد إينو قبلا به هري اعتراف ميكردم كه من خيلي مثبت بودم. در این حد مثبت که هنوز باکرم(جونز💦).
د.ا.ن هری
من هونو مجبور کردم باهام بیاد به یه پارتی. راستش تا حالا اینقد نگران بردن یه دختر به یه پارتی نبودم. ولی امشب حس خیلی بدی دارم و نگرانشم.
د.ا.ن تی
ساعت 6 شده و من کم کم دارم اماده میشم. ارایش زیادی ندارم و ففط رژ قرمز زدم. نمیخوام 6م6 به شکل جنده ها نگام کنن و فک کنن من ازون جنده های که دور هری میگردن. یه لباس کوتاه مشکی پوشیدم که طرحی نداره و منتظر موندم تا هری بیاد دنبالم. ساعت 8 بالاخره هری زنگ زد و منم کفشامو پوشیدم و رفتم توی ماشینش. امشب میخوام از استرس در بیام و خوش بگذرونم.
اوه شت من فکر نمیکردم که این پارتی به این بزرگی و شلوغی باشه. حالا بیشتر استرس دارم ولی نمیخوام به هری چیزی بگم که نگرانش کنه. خدمتکار بهم شراب تعارف کرد و منم یدونه برداشتم. اولین بارمه وه الکل میخورم و باید بگم دارم سکته میکنم از ترس. یه قلپ از شراب خوردم و طعم تلخش حالمو بد کرد. ولی طعمشو دوست داشتم و برای همین همشو خوردم. هری داشت با چنتا دختر حرف میزد و منم رفتم سمتشون. شاید چیز عجیبی باشه ولی فکر کنم با همون یه لیوان شراب مست شدم(عر).
تی:هز. این جنده های دور و ورت چی میگن؟ تو که گفته بودی به هیچکس به غیر از من علاقه نداری.
ه:تیلور تو مستی؟
ت:مست؟حتما باید مست باشم تا دیوونه بازیاتو ببینم؟اگه منظورت اونه باید بگم که نه من مست نیستم و کاملا هوشیارم که دارم تو رو درحال خوش گذرونی با جنده ها میبینم.
حالم خیلی بد شده. چرا همچین چیزیو به هری گفتم؟ هری هم خیلی بی تفاوت بود نصبت به حرفای من. چرا من نمیتونم زندگی خوب داشتن رو هیچوقت تجربه کنم؟ از یکی از خدمتکارا پرسیدم اگه اتاقی هست که من بتونم توش تنها باشم و این من رو برد سمت یه اتاق طبقه ی بالا و خودش رفت پایین. این اتاق زیاد بزرگ نیست ولی برای حال و روز الانم خوبه. نشستم وسط اتاق روی زمین و زدم زیر گریه. گریه کردم از همه ی بدبختیام. همه ی جنده های توی زندگیم. گریه کردم از دست خانوادم که نبودن. همینجوری داشتم گریه میکردم که در باز شد. اول فکر کردم هریه پس رفتم سمت در تا باهاش حرف بزنم. ولی چیزی که بعدش دیدم زبونمو برید. بدنم هیچ حرکتی نمیکرد و من فقط مثل یه دیوونه وایساده بودم جلوی در و بهش نگاه میکردم. اون که از قیافش معلوم بود مسته منو هل داد و افتادم روی زمین. بعدش افتاد روم و شروع کرد به بوسیدن لبام. تا چند ثانیه چیزی به ذهنم نمیرسید. بعد از چند ثانیه هلش دادم و از خودم دورش کردم. ولی زیاد موفق نبودم چون اون فقط چند سانت به عقب رفت و دوباره برگشت که به کارش ادامه بده. من از اون فرصت استفاده کردم و جیغ بلندی کشیدم. فکر نمیکنم کسی صدامو شنیده باشه چون توی این اتاقا کلی ادم هستن که دارن لذت میبرن و من اینجا دارم از ترس سکته میکنم.
د.ا.ن هری
از وقتی تیلور اونجوری پرید بهم حالم گرفتس و دارم با پسرا حرف میزنم. تا الان حتی یه ذره هم مشروب نخوردم چون حوصله ی دعوا با کسی رو ندارم و اگه مست کنم میدونم نمیتونم جلوی خودمو بگیرم. همه ی پسرا سر میزن ولی زین غیبش زده. بهمون گفت میره چنتا چیز بگیره ولی هنوز نیومده و من نگرانشم.
د.ا.ن تی
اون مرتیکه داشت میرفت سمت سینه هام و داشت لباسمو در میاورد. دیگه تحملش واسم سخت شده بود و نمیتونستم ببینم که یکی داره باهام اینجوری میکنه. با اخرین نفسی که برام مونده بود هرق رو صدا زدم. امیدوارم هنوز بعد اون حرفایی که بهش زدم براش اهمیت داشته باشم ولی من تمام سعیمو میکنم که از این اتاق لعنتی بیام بیرون.
د.ا.ن هری
از پله ها رفتم بالا و مثل همیشه صدای اه و ناله کل راهرو رو پر کرده بود. رفتم سمت اولین اتاق که معمولا همیشه خالیه. دستگیره رو گرفتم ولی قفل بود. حتما امشب همه درگیرن که همه ی اتاقارو گرفتن. داشتم میرفتم سمت پله ها که برم پایین ولی یه صدایی منو مجبور کرد سریع برگردم سمت اون اتاق. من مطمئنم اون صدا صدای تیلور بود و اون داشت منو صدا میکرد. درسته امشب باهم بحث کردیم ولی من نمیزارم کسی به اون اصیب برسونه. هیچوقت. رفتم سمت در و درو با لگد شکوندم. تیلور رو تقریبا بی جون دیدم و اون... اون مرتیکه روش خوابیده بود. سریع اونو کنار زدم و تیلور رو توی بغلم گرفتم. اون داشت میلرزید و بدنش یخ بود. سرشو گذاشتم روی سینم و موهاشو نوازش کردن. سرمو اوردم بالا و وقتی قیافه ی اون رو دیدم زبونم برید. چطور ممکنه لین فرد همچین کاری رو کنه؟
-----------------------------------------------------------
سلاااااام. ببخشید عن بازی دراردم نتونستم پارت بزارم. مطمئن نبودن که میخواین داستانو ادامه بدم یا نه و واتپدم پاک شده بود. ولی عاااح بازگشتم.
نظرتونو بگین اگه میخواین ادامه بدم
ال وای

Has llegado al final de las partes publicadas.

⏰ Última actualización: Oct 05, 2017 ⏰

¡Añade esta historia a tu biblioteca para recibir notificaciones sobre nuevas partes!

Infinity (بی نهایت)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora