.
من بهت زده اینجا وایستادم نباید اینطوری میشد اون حتی نذاشت توضیح بدم گوشیمو از رو زمین برمیدارم و میزنم بیرون شاید هری همین اطراف باشه
همه جارو گشتم نیست خونه اش و حتی پاتوقای همیشش
گوشیم شکسته و نمیتونم بهش زنگ بزنم میرم خونه ام اینجا هم نیومده تا میام شماره هز رو بگیرم تلف زنگ میخوره مت عوضی اون پشت خطه
لو: تو بهم دروغ گفتی توی عوضی نرفتی خونه مامانت و الان به خاطر تو اشغال هز ازم عصبانیه و میدونی باید میفهمیدم نمیشه به تو اشغال اعتماد کرد اما تو دوست هری هستی
مت : اووه یواش میخواستی تیشرتتو بهم ندی بعدم فک نکنم تو هم از من بدت بیاد در هر صورت که دوست پسرت برات کم میذاره
لو: دهن کثیفت رو ببند من هیچ وقت هیچ کس رو بویژه عوضی مثه تورو به هزم ترجیح نمیدم فهمیدی دیگه هم نمیخوام ببینمت هزینه اون عکسارو برات میفرستم ولی بریزشون دوووور
با عصبانیت گوشی رو قطع میکنم لعنت بهت مت تمرکز رو ازم گرفت میرم تو اشپزخونه و یکم مشروب برای خودم میارم انقدر میخورم و فکر میکنم که همونجا خوابم میبره
به محض اینکه بیدار میشم به خودم میام واااییی هری من باید بهش زنگ بزنم نگرانشم گوشیش خاموشه خدایا چجوری باید پیداش کنم ؟
در به در همه جارو گشتم نمیتونم از منیجمنتش بپرسم اخه شاید بهشون نگفته قراره همو ببینیم
نمیدونم تا حالا انقدر حس بدبخت بودن نداشتم عشقم ازم دلخوره من حتی نمیتونم عذر خواهی کنم و یا حتی تلاش کنم از دلش در بیارم بدترین چیز تو رابطه نگفتن چیزاییه که باید بگی سو تفاهمات رفع نمیشن مگر راجع بهشون حرف بزنی مطمئنم اگر حرفامو گوش میداد رفع میشد چون عشق ما این اعتماد رو برمیگردونه نگرانی اینکه کجاست و خوبه داره منو میکشه دو سه روز رو به امید اینکه پیداش بشه و حداقل برای فحش دادن بهم زنگ بزنه میگذرونم نگرانی مامانمم هست دارم دیوونه میشم هز تو الان باید کنارم میودی تو همیشه تو سختیام پیشم میموندی
اما خبری نمیشه مطمئنم صدتا پیام صوتی غلط کردم و فقط بهم بگو حالت خوبه براش گذاشتم حتی با یه شماره خونه دوستم به دفترش زنگ زدم اونجا هم نبود
و میدونی درد یعنی دلتنگش باشی و هیچ غلطی نتونی بکنی...
بالاخره یه خبر ازش اومد تو فرودگاه ال ای پاپا ازش عکس گرفتن یعنی تمام مدت تو نزدیکم بودی هز ؟ قیافه داغونش منو به مرز مرگ میکشونه باید برم دیدنش اما مادر خودم مریضه اه حالا باید چیکار کنم
فرداش میرم دیدنم مامانم قیافه داغونمه زیاد دیده این چند روز ولی من نباید نگرانش کنم خودم رو شاد نشون میدم
لو : اوه سلام مامان خوشگل من امروز فوق العاده به نظر میای
جی : اوه لوبر من من خوبم اما تو ظاهرا هفته خوبی نداشتی این چند روز رنگت پریده
لو: نه مامان خوبم مشغول البومم
چی : اه هری حتما با شنیدن البومت خوشحال میشه
با شنیدن اسمش اشک تو چشمام چمع میشه لعنت بهت لو نه تنها خوشحالش نکردی تو اونو رنجوندی
جی: اوه چی شده عزیزم بین تو وهری همه چیز خوبه ؟
لو : نه مامان نه من یه عوضیم که اونو رنجوندم و اون حتی نمیخواد باهام حرف بزنه
جی : هر چقدرم اون ازت ناراحت باشه من اینو خوب میدونم که چقدر عاشقته مطمئنم اگر بری دیدنش و با اون چشمای ابیت که هری بهشون میگه اقیانوس بهش نگاه کنی اون تورو میبخشه چون این دژ مستحکم عشق شما با این طوفانای کوچیک حتی نمیلرزه برو دیدنش لو اونم منتظرته
(اه جى 😭😭 خدا رحمتش كنه ...)
اشکام بیشتر میشه اره این عشق رو ساده بدست نیاوردیم نمیذارم هیچ چیزی خرابش کنه
لو : ممنونم مامان تو همیشه فرشته نجات منی
میبوسم و بغلش میکنم
بیرون که میام برای اولین پرواز فردا بلیط رزرو میکنم
اون دفعه تو اومدی پیشم هز ایندفعه من به خاطر تو و خودم و عشقمون میام منتظرم باش ...
میرسم ال ای میرم تو هتلی که رزرو کرده بودم و وسایلم رو میذارم باید سریعتر برم پیش هری اما نمیدونم الان کجاست باید یه جوری بفهمم میرم تو رسپشن و به دختری اونجاست شماره دفتر هری رو میدم و میگم از منشی بپرسه ایا اقای استایلز دفترشپن هستن یا نه خب شانسم زده هری تو دفترشه
یکم دیگه تحمل کن عشق من من این دیوار سوتفاهم رو از بینمون برمیدارم الان برام مهم نیست که هز بهم شک کرده تا حدی بهش حق میدم و ناراحتی و دوری من فقط همه چیز رو بدتر میکنه
پس میرم سمت دفترش....
.
خب خب اینم از این پایان نزدیکه ولی این واقعا اشک منو در اورد😭😭
لعنت به سوتفاهم😞✋🏻
لاو یو زیاد😘😍🌷
#zizipayne
YOU ARE READING
From the dining table
Fanfictionالهامي برگرفته از اهنگ هز ... 🤗 يه ايمجين چند قسمتي لري ولي باور كنين جاي لو ميتونه اسم يه دختر باشه پس بخونين ممنون 😘🙏🏻🌷 نويسنده : #zizipayne