یه ستاره کف دستم کشید.
"یه ستاره فقط و فقط برای تو"
سرش رو بلند کرد و لبخند زد
و من رو تا همون ستاره بالا برد.
YOU ARE READING
جهان آشفته زویا
Non-Fictionگاهی حس میکنم توی جمجمه ام خالیه. بس که افکاربار بار ها توی سرم میپیچن و عذابم میدن.
لبخند
یه ستاره کف دستم کشید.
"یه ستاره فقط و فقط برای تو"
سرش رو بلند کرد و لبخند زد
و من رو تا همون ستاره بالا برد.