اون دختر همه جا رو گشت..
توی کافه ها چشم گردوند.
به گلفروشی ها سر زد.
به سفر های دور دنیا رفت.
ولی پیداش نکرد.
شاید اگه همون روز اول توی کتابفروشی تاریک حواسش رو جمع میکرد, چشم های مشتاقی که عاشقش بود رو میدید.
![](https://img.wattpad.com/cover/93387428-288-k574508.jpg)
YOU ARE READING
جهان آشفته زویا
Non-Fictionگاهی حس میکنم توی جمجمه ام خالیه. بس که افکاربار بار ها توی سرم میپیچن و عذابم میدن.