چشماشو باز ميكنه
هوا داره روشن ميشه ... از كنار شي پا ميشه لباساشو ميپوشه ... آروم درو ميبنده و ميره
از محوطه كلاب ميره بيرون ماشينو روشن ميكنه ...
ساعت ٦ شده و هري هنوز تو راهه.
بالاخره ميرسه ... از فولوكس قديمي پياده ميشه و ميره تو...
كم كم بايد حاضر شه تا بره مدرسه پس يه دوش ميگيره و لباساشو ميپوشه. طبق معمول دكمه هاش تا وسط بازه شلوارش تنگه و هيچ تلاشي هم براي درست كردنه موهاش نميكنه ...
دوباره سواره فولوكس قديمي ميشه.
خداروشكر مدرسه نزديكه ...! پياده ميشه كه يكهو يه نفرو پشت سرش احساس ميكنه ...
سرشو برميگردونه كه بلو رو ميبينه...دوست قديمي و هميشگيش ..!
بلو: يه نفر ديشب يه چيزايي گيرش اومده مث كه
هري: تو از كجا ميدوني؟ من كه هنوز بهت نگفتم !!
بلو:يادت رفته من همه جا آشنا دارم؟ خيلي خوشحالم واست پسر! داري با معروف ترين دختر مدرسه قرار ميذاريا!!! من كه منم نتونستم مخشو بزنم تو تونستي ! راستي كجاس؟ با هم نيومدين؟
هري: نه من زود تر اومدم ... ميتونم يه چيزيو بهت بگم ؟
بلو : حتما داداش
هري: ديشب با اينكه خوش گذشت ولي هيچي حس نكردم؟ عجيب نيست؟ خيلي وقته ديگه هيچ چيز حس نميكنم!
بلو: پسر احمق نشو! ميگم معروف ترين دختر مدرسه ميگه چيزي حس نمي كنم!! برو پي كارت الان كلاسم شروع ميشه فعلا.
هري ميره سر كلاسش ... هنوز اثري از شي نيس ...
معلم: خب بچه ها صفحه ي ٢٤٦ كتاب انگليسي ...
ما دو نوع فعل داريم ...
هري داره واسه شي تكست ميفرسته ولي هيچ جوابي نميگيره...
معلم:آقاي استايلز ميشه به ما بگين من الان داشتم راجع به چي صحبت ميكردم؟
هري فقط يه پوكر فيس نشون ميده و سرشو تكون ميده
معلم:خوشحال ميشم به آقاي فيتز توضيح بدي!! از كلاس من برو بيرون!
هري ميره بيرون ولي نه پيشه آقاي فيتز...
سوار ماشين ميشه و ميره كلاب پيش شي
وارد كلاب ميشه ميره طبقه بالا در ميزنه اما كسي جواب نميده... گوشيه شي هم خاموشه ! هري نگران ميشه ... واسه باز كردن در كمك ميخواد ولي كسي نيس كه كمكش كنه پس ميره عقب و به زور درو باز ميكنه ... چند بار امتحان ميكنه ... بالاخره باز ميشه ... ميره تو و درو ميبينده ... وسايل شي رو ميبينه ... شير حمام بازه ميره جلو تر ...
شي؟ شي هستي؟ در حمومو باز ميكنه ... كسي نيس
مياد بيرون اما اين دفعه همه چي فرق داره!!! وسايل شي نيست در بازه ... جلو تر مياد ... يه عروسك از لوستر آويزونه ... روش با يه چيزه قرمز چيزي نوشتن :
بازي شروع شد!اگه ميتوني منو پيدا كن
هري اول ميترسه ولي بعد يكم فك ميكنه...
هري:دوباره از اين بازياي مسخرشه
مياد بيرون از كلاب ... دمه در از پشت يكيو ميبينه درست شبيه شي...
هري: شي ؟؟ شي خودتي؟؟! ميره جلو تر
اونم ميره جلو تر ... هري ميدوه سمتش اونم ميدوه...
هري سعي ميكنه بگيرش اما نميتونه ...
به جاي شي بازم يه عروسك پيدا ميكنه:
فك ميكني فقط يه شوخيه نه؟ پشت عروسكو نگاه كن
هري عروسكو ميچرخونه ... يك انگشت بهش چسبيده...
هري شوكه ميشه!! عروسكو ميندازه ...---"پايان پارت ٣"---
YOU ARE READING
big girls don't cry
Misterio / Suspenso-تو داري از من ميپرسي تو تمام اين دنيا عاشق كيم؟ كلمه اولمو دوباره بخون♡ --- وقتي فكر ميكني داري روياتو زندگي ميكني خيلي خوشبخت به نظر ميرسي ... اما اگه تو روياي اشتباه باشي چي؟ ميتوني دوباره روياتو بسازي؟