لري استايلينسون

277 13 0
                                    

هوا داره تاريك ميشه. ماه خودشو نشون ميده.
تقريبا همه شهر كوچيك كنتاكي آرومه ... اما اين آرامش پايدار نيست.
ساعتاي ١١ نيمه شب گزارش دختر گمشده خانواده ي مورتز همه رو سردرگم كرده ...
دختر محبوب شهر ... پرنسس زيبايي كنتاكي كه تقريبا يك جاذبه گردشگري حساب ميشد ديگه نيست ... حداقل فعلا!
هري ميرسه خونه.
پلييسا جلوي در منتظر آقاي استايلز هستن.
هري تقريبا تنها فرديه كه اونشب با پرنسس شي بوده ، منتطقيه كه بازجويي بشه ... تقريبا!
ريچل و ليلي پشت سرشون حركت ميكنن...
هري وارد اتاق بازجويي ميشه
-قبل از اينكه چيز ديگه اي بگم ميخوام بدوني كه ميتوني با من صادق باشي "بتي رز بازپرس مهربون پرونده هاي جنايي"
-من واقعا نميدون..
-تو تقريبا مشكوك ترين مضنون پرونده اي فكر ميكنم خودتم ميدوني
-ميدونم
-اخرين بار كي شي رو ديدي؟
-ديروز توي كلاب
-شب رو با هم بودين؟
-آره ... ببينين نميدونم اينا چجوري قراره كمكتون كنه! من اگه دزديده بودمش الان اينجا نبودم ... بعدشم من دليلي ندار...
-تو اتاقي كه با هم بودين مقدار زيادي "كراك" پيدا شده
-چي؟ من نميدونم راجع به چي حرف ميز...
-من فكر ميكنم ميدوني! ببين اگر نخواي حرف بزني كارمون سخت ميشه ... اتهامات خيلي سنگينه ... حتي اگه ربطي به قضيه گم شدن نداشته باشي نميشه اين قضيه رو ناديده گرفت!
مأمور سو متهم رو ببرين آزمايشگاه
هري گيج شده ... ميخواست قضيه عروسك ها رو بگه ولي اگه دردسر ميشد چي ...!
از آزمايشگاه ميان بيرون ... ليلي ميدوه و هريو محكم بغل ميكنه :
-عزيزم حالت خوبه؟
-خوبم مامان بياين از اينجا بريم
ماه تو وسط آسمون جا خوش كرده. هوا سرد تر از ديشب و شب قبل از ديشبه. شهر براي ساعتي دوباره طعم ترش و شيرين آرامش رو لاي دندوناش حس ميكنه.
خورشيد جاي ماه رو ميگيره ... آروم آروم اما با اقتدار...
-مستر تاملينسون ماشين منتظر شماس
-باشه كلويي دارم ميام...
يك دوش آب داغ هر روز براي لويي واجبه.
در كمدشو باز ميكنه ... كلكسيون كت شلواراشو بررسي ميكنه تا بالاخره كت شلوار آبي نسبتا تيره اش رو انتخاب ميكنه.
حولشو باز ميكنه ... 
-بفرمايين آقاي تاملينسون امروز كجا ميريم؟ استوديو يا شركت؟
لويي بدون فكر كردن جواب ميده ... شركت! يك نفر هست كه تازه باهاش آشنا شدم... حتما بايد ببينمش (ميخنده)
در ماشين باز ميشه ...
لويي تاملينسون وارد شركت ميشه ... همه از يك كنار بهش سلام ميكنن و احترام ميدارن ... همه به جز :
-اين چه وضعه كار كردنه آقاي اسلاايز!! امروز ٢ دقيقه تاخير داشتين! اين اصلا قابل قبول نيس
-گفتم كه بهتون!! ماشينم خراب شده بود
-و چرا فك ميكني بايد براي من مهم باشه!! تو اخراجي! از دفتر من گمشو برين!!
لويي كه شاهد تمام اين قضاياس وارد اتاق ميشه
-آقاي تاملينسون شما...؟
-از اونجايي كه شما آقاي استايلزو اخراج كردين ايشون از اين به بعد دستيار منن و اين كه از اين به بعد شما ديگه حق اخراج كسي رو ندارين ... روز خوش. (هري لبخند ميزنه)
-آقاي استايلز آقاي تاملينسون تو اتاقشون منتظرتونن...
-تو ... تو الان به من گفتي آقا؟ تا ديروز كه مسخرم ميكردين!
-دستور آقاي تاملينسونه ... مجبوريم
-هم خوبه! پس قبل از اينكه بپرسي من يه اسپرسو دوبل ميخوام... شيرين نباشه!
هري در ميزنه ...
-بيا تو... بشين
-من ... آمم واقعا نميدونم چي بايد بگم ... فقط ...
-لازم نيس چيزي بگي ... من يه هنرمندم نميتونم تحمل كنم ببينم يه هنرمنده ديگه از داشتن روياش محروم باشه
-من واقعا نميدونم چه جوري بايد لطفتونو جبران كنم ...
-امشب يه مهمونيه ... تو خونه ي من ... تو ام بايد اونجا به عنوان دستيار من باشي
-من ... آمم
-بهونه قبول نيس ... شنيدم ديشب چه اتفاقي افتاده! امشب بايد حتما بياي
-راستش ميخواستم بگم ميام ...
-خوبه پس ... راستي امروزم مثله هميشه عالي به نظر ميرسي ...
هري يه لبخند مليح ميزنه و ميره.
---"پايان پارت ٥"---

big girls don't cryWhere stories live. Discover now