1.4

4.4K 485 47
                                    

بچه واقعا خوشگل بود.

اون یه پسر بچه بود، با چشمای 'مامانش' و موهای پدرش.
اسمش اِلریک (Elric) بود.
هری فکر میکرد این اسم واقعا براش ساخته شد.

لویی و هری هردو هنوزم بخاطر این حقیقت که الان یه بچه باهم دارن شوکه بودن. بچه خودشون.
اون رو به سرپرستی نگرفته بودن، بچه ی کسی دیگه نبود، از رحم اجاره ای نبود...مال خودشون بود.

اون بچه از عشق و علاقه ی خودشون بوجود اومده.
تجربه ای که کلمات قادر به توصیف و توضیحش نیستن.

و حالا، این شروع یه زندگی جدید بود. شروع یه داستان فوق العاده. اون قصه درباره کل اون خانواده بود.

این تازه شروعش بود.

پایان.

.
مرسی که خوندین گایز:')❤
امیدوارم خوشتون اومده باشه:)
ببخشید که کوتاه بود یا هرچی...❤

Baby Daddy {Larry*Mpreg*Short Story}[Persian Translation]Where stories live. Discover now