چند سال پیش وقتی ۱۶ سالم بود اولین گوشی که داشتم گوشی قدیمی پدرم بود. یه سونی اریکسون مشکی با دوربین کشویی که قرار بود تا وقتی گوشی برام میخره دستم باشه. دقیقا یه هفته بعد، من اون رو تو یه سفر به کوهستان زاکوپانی، از دست دادم. وقتی توی قطار بودم گوشی رو تو یه کوپه ی خالی جا گذاشتم و دو دقیقه بعد وقتی برگشتم دنبالش دیگه اونجا نبود. ۶ سال از اون ماجرا گذشته و تاحالا دو تا گوشی و سه تا خط عوض کردم اما حالا هرچندوقت یکبار شب ها تماس های ناشناسی دریافت میکنم و وقتی گزینه ی answer رو میزنم صدایی که از اونور خط میاد صدای بلندِ رد شدن قطار از روی ریله.
#واقعی
YOU ARE READING
داستان های ترسناک کوتاه
Horrorاگه معتاد آدرنالین هستین یا از ترشحش لذت میبرین.. اینجا میتونین محرکش رو پیدا کنید :) داستان های ترسناک کوتاه من ترجمه نیستن و نوشته ی خودمن. اگر داستانی ترجمه باشه حتما زیرشون قید میشه.