نصفه شب از خواب پریدم. انگار که صدایی شنیده باشم. پاورچین پاورچین از تخت پایین اومدم و رفتم سمت در اتاق که باز بود. با اینکه آروم راه می رفتم اماپارکت ها زیر پام صدا می دادن. از چارچوب در، راهرو رو نگاه کردم.. کسی نبود. برگشتم سمت تختم. دیدم من روی تخت دراز کشیده.
YOU ARE READING
داستان های ترسناک کوتاه
Horrorاگه معتاد آدرنالین هستین یا از ترشحش لذت میبرین.. اینجا میتونین محرکش رو پیدا کنید :) داستان های ترسناک کوتاه من ترجمه نیستن و نوشته ی خودمن. اگر داستانی ترجمه باشه حتما زیرشون قید میشه.