به نظرم بعد از دلقک ها، بچه ها ترسناک ترین موجودات روی زمین هستن. تخته ی سفید و خالی شخصیت اونا میتونه هر چیزی که در اطرافشونه رو به خودش جذب و رو خودش حک کنه. هرگز یادم نمیره که وقتی از اون دختر کوچولوی ۵ ساله و برادرش مراقبت میکردم، چطور در حالی که می خندید و دندونای سفید کوچولوش معلوم بود، چاقو رو تا دسته تو پام فرو کرد و وقتی حیرت زده و لنگان لنگان ازش فرار کردم و تو پذیرایی بزرگ خونشون پشت یه مبل بزرگ قایم شدم، میتونستم صدای خندشو بشنوم که به در پذیرایی نزدیک میشد و چاقو رو به چارچوب در میزد و میگفت: کُ..جاااا..یی؟!
ВЫ ЧИТАЕТЕ
داستان های ترسناک کوتاه
Ужасыاگه معتاد آدرنالین هستین یا از ترشحش لذت میبرین.. اینجا میتونین محرکش رو پیدا کنید :) داستان های ترسناک کوتاه من ترجمه نیستن و نوشته ی خودمن. اگر داستانی ترجمه باشه حتما زیرشون قید میشه.