ساعت ۱۲ مثل همیشه خسته و لِه رفتم سمت دستشویی تا مسواک بزنم و آماده شم که بخوابم. خانوادم خارج از شهر بودن و احتمالا تا دو بر نمی گشتن. همه ی چراغ های حال و پذیرایی و آشپزخونه روشن بود. به خودم گفتم از دستشویی که برگردم خاموششون میکنم. رفتم دستشویی درو بستم و شروع کردم با دهن پر از کف آهنگ better از one republic رو زمزمه کردم. بعدش دهنمو شستم و با حوله خشک کردم و درو باز کردم که بیام بیرون. به محض باز کردن در دیدم تمام چراغ های خونه خاموشه. حاضرم قسم بخورم تا سه دقیقه پیش همشون روشن بودن! امکان نداشته برق رفته باشه یا فیوز پریده باشه چون بالای سرم تو دستشویی چراغ روشن بود.. به محض باز کردن در و دیدن چراغ های خاموش درو محکم بستم. هنوز تو دستشویی ام. تو آیینه خودمو میبینم که رنگم مثل گچ سفید شده. جز صدای خاموش و روشن شدن کلید های لامپ ها صدای دیگه ای نمیاد..
BINABASA MO ANG
داستان های ترسناک کوتاه
Horrorاگه معتاد آدرنالین هستین یا از ترشحش لذت میبرین.. اینجا میتونین محرکش رو پیدا کنید :) داستان های ترسناک کوتاه من ترجمه نیستن و نوشته ی خودمن. اگر داستانی ترجمه باشه حتما زیرشون قید میشه.