سخنی با من

3.7K 370 50
                                    

خو جریان این این داستان خیلی در هم و پیچیدس و یه جوریه که نه میشه گفت نه میشه نگفت ، خلاصه‌اش اینکه ایده‌ی این داستان وقتی خواب بودم به سرم زد .

نصفه شب بود و قبل خواب داشتم به یکی از صحنه‌هایی که باید توی یکی از داستانام اضافه میشد فکر میکردم ولی هیچی به ذهنم نرسید و خوابم برد و به جاش خواب خودم و کراشم (جا داره اضافه کنم فقط یه کراشه و چون غیر قابل دسترسه بنده هنوز در جایگاه سینگل به گوری قرار دارم ) رو دیدم که یه حرکتی زدیم تو خواب ، خلاصه که خیلی جالب شد و ایده‌ی این داستان به سرم زد.

بخوام این داستانو توی سه عبارت توصیف کنم : کیوت ، فوق‌العاده گِی ، کاپ کیک هری

یه خلاصه هم ازش بگم : هری نویسنده‌ی سریال‌های آبکی تلویزیونه و لویی ممکنه یه خواننده باشه یا شایدم پشت اون و گیتارش یه زندگی دیگه مخفی شده باش(البته به جز دو قبله‌ی عالمی که پشتشه)، هیچکس نمیدونه اون کیه ، حتی کسی که بزرگترین کراش ممکن رو روش داره!
می پرسید چرا؟ چون هری برعکس گستاخی‌ای که توی نوشته‌هاش داره توی دنیای واقعی خیلی خجالتیه و حتی روش نمیشه به لویی سلام کنه!
پس هری به جای جمع کردن جرئتش برای سلام کردن به لویی مشغول 《هرزه نگاریِ عاشقانه 》راجع به اون میشه.

این یه داستان کوتاهه و شاید با بقیه داستانای کوتاه فرق کنه ،این داستان شاید پارتای زیادی داشته باشه ولی پارتاش کوتاهن ، هنوز تصمیم نگرفتم که لیت عاپدیت کنم این داستان رو یا سریع بنویسمش و تمومش کنم چون تعداد داستانهای نصفه‌ام خیلی شده
لطفا لری شیپرا رو تگ کنید ، شاید خوششون بیاد.

ارادتمند وارنوکس

Romantic Pornography[L.S]Where stories live. Discover now