"تهیه کنندهی احمق ، اگه به خوندنش نرسم چی؟"
هری داشت به سمت بار میدوید و به این امید که حداقل به ورس آخر آهنگی که احتمالا کاور از یه خوانندهی ناشناختهاس برسه .
درسته هری اهمیت نمی داد خوانندهی اصلی این آهنگها کیه ، شاید به خوندن لویی هم اهمیت نمی داد ، چون هر بار که سعی میکرد تمرکز کنه تا بفهمه لویی چی میخونه به ده ثانیه نمیکشید که تمام حواسش از کار میوفتاد و در آخر به خودش میومد که به اون خیره شده.
لویی ، دوست داشت لویی صداش کنه ، چون از به کار بردن کلمهی 《اون》 خسته شده بود ، وقتی از این کلمه استفاده میکرد یادش میوفتاد چقدر باهاش غریبس و این آزرده خاطرش میکرد.
نفس زنان به بار رسید و وقتی در رو باز کرد لویی درحال خاموش کردن میکروفنش بود ، از ناامیدی آهی کشید و پشت میزش نشست.
《دیر رسیدم ، قلبم غصه نخور اون هفتهی دیگه برمیگرده》
توی دفترش نوشت و وقتی صحرا با منهتن به سر میزش اومد و به محض گرفتن انعامش ترکش کرد ، اون شروع به غصه خوردن کرد.
KAMU SEDANG MEMBACA
Romantic Pornography[L.S]
Cerita Pendek[Completed] وقتی یه نویسندهی سریالهای آبکی تلویزیون روی خوانندهای که هر هفته توی بار مورد علاقش اجرا میکنه کراش داره و نمیتونه جلو بره و باهاش حرف بزنه چیکار میکنه؟ درست حدس زدید راجع بهش مینویسه! ششمین نوشته Cover by lovely @IWontBeTheOne