"خدا رو شکر اون اینجاست"
هری با دیدن اون مرد جوان پیش خوش فکر کرد و پشت میز همیشگیش کنار پنجرهی کوچیک بار نشست."دوست قدیمیت؟"
صحرا به میز هری تکیه زد و پرسید ، هری سر تکون داد و تشکر کرد ، صحرا رفت و هری مکبوکش رو از کیفش بیرون آورد."اون واقعا کامله"
هری قبل از اینکه به خیالبافیش وارد بشه به خودش گفت"به دیوار کنار تخت تکیه زده بود و داشت با گوشیش ور میرفت من هم سرم رو روی پاش گذاشته بودم و داشتم کتاب میخوندم ، به نظرم نیاز بود بهش بگم ، بهش بگم که دوست معمولی بودن فایدهای نداره باید یه قدم به جلو برمیداشتم پس در همون حالت گفتم: دوستت دارم!
اون هم بدون اینکه سرش رو از گوشیش بیرون بیاره گفت : منم همینطور!
از حالت درازکش در اومدم و نشستم و اسرار ورزیدم: نه ، دوستت دارم
انگار متوجه منظورم شده بود گوشیش رو کنار گذاشت و با دو تا از انگشتانش رو از پایینترین نقطهی گردنم تا زیر چونهام کشید و صورتم رو این کار جلوتر آورد بوسهای طولانی روی لبام گذاشت و بعد از اینکه ازم جدا شد گفت: گفتم که! منم همینطور!"هری با اومدن صحرا از خیالبافیش جدا شد و به اون مرد که گیتارش رو از کیفش در آورده بود و روی چهارپایهی چوبی پشت میکروفن نشسته بود و آمادهی نواختن و خوندن بود ، نگاهی انداخت لبخند کجی زد و شروع به تایپ کرد.
YOU ARE READING
Romantic Pornography[L.S]
Short Story[Completed] وقتی یه نویسندهی سریالهای آبکی تلویزیون روی خوانندهای که هر هفته توی بار مورد علاقش اجرا میکنه کراش داره و نمیتونه جلو بره و باهاش حرف بزنه چیکار میکنه؟ درست حدس زدید راجع بهش مینویسه! ششمین نوشته Cover by lovely @IWontBeTheOne