part13

699 70 14
                                    

د.ا.د زین
ماشینو دره خونه چارلی پارک کردمو رفتم پایین
در نزدم
خواستم یهویی برم تو ببینم دارن چیکار میکنن
از در بالا رفتم ولی حین بالا رفتن یکی بلند داد زد

&هییییی عوضی چیکار میکنی . بیا پایین دزد کثیف . دزززززد مردم بیایییین دززززد

سریع پریدم پایین
پام از درد داشت تیر میکشید تا نگاش کردم دیدم استینه

_هیییی استین منم خفه شو لطفا من بدون بادیگارد اینجام مردم بگام میدن

ا*اقایه مالیکک

اومدو بغلم کرد

ا*لطفن منو ببخشید . نشناختمتون . اخه شما این موقع شب اونم رویه دیواره خونه ی چارلی چیکار میکنید

_اره حق داری شک کنی طوری نیست با چارلی کاره واجبی دارم حالا اگ داد نمیزنی بکارم ادامه بدم

ا*وا..وایسا من کلیده خونشو دارم

دستشو تو جیبش کردو درو برام باز کرد

_تو چرا کلید خونشو داری

ا*اوممم راستشش
چیزه
اگه بگم بهش نمیگی بهت گفتم

_نه اعتماد کن بم

همینطور که میرفتیم تو حرف میزدیم

ا*اون ازم خواست که باهم ازدواج کنیم

_ینی الان باهاش ازدواج کردی

اون اشغال با اینکه ازدواج کرده بازم دنباله بقیس . حالا دارم میشناسمش چ ادمه عوضیع

ا*نه راستش فعلا باهم دوستیم تا باهم اشماتر بشیم خودش میگه کریسمس ازدواج میکنیم

_دوست داره؟!

گونه هاش سرخ شدن

ا*اره اون خیلی به فکرمه و همیشه میگه که عاشقمه و وقتی منو دیده زندگیش تغییر کرده راستش منم عاشقشم

بالاخره رسیدیم دستمو گذاشتم رو دست گیره در که بازش کنم که یه صداهایی مثله ناله میومد

_صدا چیه

هردو گوشامونو تیز کردیم و بعده چن ثانیه ک متوجه شدیم این صدا به خاطرع چیه با عصبانیت وارد شدیم
چارلی دستشو گذاشته بود رو سوراخه لی تا خواست فشار بده داد زدم

_تو گه میخوری دست بزنی بهش مرتیکه ی حرومزاده
مرد نیستم نندازمت جلو سگام تا تیکه پارت کنن مادر سگ

تا مارو دید جا خوردو سریع رفت پشت مبل تا دیکش معلوم نباشه ولی لیام نیشخند بزرگی زدو اومد سمتم

+اوه سلام زین چه خوب شد اومدی همین الان داشتم برا چارلی ساک میزدم دیکه خیلی خوبو بزرگی داشت میخوای براتو هم انجامش بدم قول میدم ب اندازه جیجی کارمو خوب انجام بدم

Ziam_privacy_smutWhere stories live. Discover now