د.ا.د زین
ماشینو دره خونه چارلی پارک کردمو رفتم پایین
در نزدم
خواستم یهویی برم تو ببینم دارن چیکار میکنن
از در بالا رفتم ولی حین بالا رفتن یکی بلند داد زد&هییییی عوضی چیکار میکنی . بیا پایین دزد کثیف . دزززززد مردم بیایییین دززززد
سریع پریدم پایین
پام از درد داشت تیر میکشید تا نگاش کردم دیدم استینه_هیییی استین منم خفه شو لطفا من بدون بادیگارد اینجام مردم بگام میدن
ا*اقایه مالیکک
اومدو بغلم کرد
ا*لطفن منو ببخشید . نشناختمتون . اخه شما این موقع شب اونم رویه دیواره خونه ی چارلی چیکار میکنید
_اره حق داری شک کنی طوری نیست با چارلی کاره واجبی دارم حالا اگ داد نمیزنی بکارم ادامه بدم
ا*وا..وایسا من کلیده خونشو دارم
دستشو تو جیبش کردو درو برام باز کرد
_تو چرا کلید خونشو داری
ا*اوممم راستشش
چیزه
اگه بگم بهش نمیگی بهت گفتم_نه اعتماد کن بم
همینطور که میرفتیم تو حرف میزدیم
ا*اون ازم خواست که باهم ازدواج کنیم
_ینی الان باهاش ازدواج کردی
اون اشغال با اینکه ازدواج کرده بازم دنباله بقیس . حالا دارم میشناسمش چ ادمه عوضیع
ا*نه راستش فعلا باهم دوستیم تا باهم اشماتر بشیم خودش میگه کریسمس ازدواج میکنیم
_دوست داره؟!
گونه هاش سرخ شدن
ا*اره اون خیلی به فکرمه و همیشه میگه که عاشقمه و وقتی منو دیده زندگیش تغییر کرده راستش منم عاشقشم
بالاخره رسیدیم دستمو گذاشتم رو دست گیره در که بازش کنم که یه صداهایی مثله ناله میومد
_صدا چیه
هردو گوشامونو تیز کردیم و بعده چن ثانیه ک متوجه شدیم این صدا به خاطرع چیه با عصبانیت وارد شدیم
چارلی دستشو گذاشته بود رو سوراخه لی تا خواست فشار بده داد زدم_تو گه میخوری دست بزنی بهش مرتیکه ی حرومزاده
مرد نیستم نندازمت جلو سگام تا تیکه پارت کنن مادر سگتا مارو دید جا خوردو سریع رفت پشت مبل تا دیکش معلوم نباشه ولی لیام نیشخند بزرگی زدو اومد سمتم
+اوه سلام زین چه خوب شد اومدی همین الان داشتم برا چارلی ساک میزدم دیکه خیلی خوبو بزرگی داشت میخوای براتو هم انجامش بدم قول میدم ب اندازه جیجی کارمو خوب انجام بدم
YOU ARE READING
Ziam_privacy_smut
Fanfiction#مقدمه ♡ #ziam #ff #privacy سلام من لیام پینم ۱۷ سالمه یه پسره کاملن تنها و افسرد هیچکس تاکید میکنم هیچکس منو دوست نداره دنیا برام جهنمه بابام از من متنفره همیشه میگه مایه ننگشم بهم میگه یه موجوده کاملن اضافیم که هرچه زودتر باید بمیرمو دنیارو با...