TheMistake |Z.M| |L.S|

Part2

زین: کیک شکلاتی با قهوه

لویی: هوم بزار ببینم ابمیوه پرتقالی، کیک شکلاتی، بستنی مخصوص توتفرنگی، شیک هلویی و...

اینارو پشت سر هم و بدون اینکه نفس بگیره گفت و قطعا اگه شان جلوشو نمیگرفت هنوزم ادامه میداد!...

شان: هی بسه لعنتی کمتر سفارش بده میخوام زود آماده شه بیام ببینم اون ماجرای کوفتی چی بود که ازت کوکی آویزون بود!! انگار خیسم بود! ها؟ تفی بود؟! اه این خیلی چندش اوره...

لویی: اگه سفارشامو نیاری که نمیگم...

همینطور که اون دوتا داشتن بحث میکردن چشم زین افتاد به چارلی که یه گوشه میز نشسته بود و اخماش تو هم بود. یه جوری گارسونا رو زیر نظر گرفته بود انگار میخواد یه جا خفتشون کنه و به فاکشون بده!

شان رد نگاه زینو گرفت سرشو با تاسف تکون داد زمزمه کرد:

شان: لعنت بهت زین این چه کاری بود! یعنی تو نمیدونی من به جز اون احمق حتی نمیتونم به کسی فک کنم؟؟ حالا تا یه مدت بدبختی داریم!

با حرص سرشو تکون داد و رفت که سفارشا رو بیاره. چارلی به اندازه کافی از کار کردن شان تو همچین محیطی ناراحت بود حالا زینم بدتر حساسش کرده بود...

زین بعد از یکم فکر کردن به این نتیجه رسید که خب اره واقعا حرکتش فاکی بود و حالا نمیدونست دقیقا باید چه گهی بخوره...

از روی صندلی بلند شد و به سمت جایی که چارلی نشسته بود رفت و در همین حین با خودش فکر کرد *خیلی منت کشیت خوبه مرتیکه خر راه به راه گند بزن فقط.لعنتی*

پوفی کشید و به حال خودش تاسف خورد که داشت به خودشم فحش میداد!
رو راست باشیم اینا همش تاثیرات دوستی با اون پسره ی دیکع.

از فکر این چیزا بیرون اومد و با یه نیش باز نشست جلوی چارلی. ولی اون روشو برگردوند و نگاه زین نکرد.

زین: چاررررر اون فقط یه شوخی بود نمیفهمم تو چرا از فکرش نمیای بیرون!

چارلی: توی لنتی که میدونی اون دراز بی خاصیت همه زندگیه منه تنها کسیه که تو این دنیا دارم نمیدونم چرا درک این قضیه انقدر برای اون کله پوکت سخته...انقد اذیتم نکن!...

اوه خدا زین میدونست چارلی ناراحته ولی خب نمیتونست بفهمه چطور ممکنه که یکی انقدر وابسته باشه...

در هر صورت الان مجبور بود از مود دیک هدیش بیاد بیرون. تصمیم گرفت یکم پاپیچش شه و این یعنی چارلی قراره حامله شه!!!!