TheMistake |Z.M| |L.S|

Part4

🔴‏FLASH BACK🔴

زین بدن خسته اش رو روی مبل گوشه دیوار پرت کرد. اونجا خلوت ترین جای اون بار بود.

به لامپ های لایت بالای سرش نگاه میکرد و درحالی که لیوان ابجوش رو سر میکشید به اتفاق های اونروز فکر میکرد.

لویی رو میدید که پشت سره هم شات هاش رو سر میکشید و مطمئن بود انقدر درگیر باریستی که شات هاش رو براش‌پر میکرد هست که اصلا اونو نمیبینه... البته اگر هم میخواست نمیتونست ببینتش، چو زین دقیقا تو نقطه کور بار نشسته بود...

آروم آروم از ابجوش میخورد. نمیخواست مست کنه چون آخرش مجبور بود بقیه رو جمع کنه و ببره خونه.

این برنامه ی همیشگیشون بود تا سر حد مرگ میخوردن و اخرش زین با بیچارگی اون سه تا رو میبرد خونه و یه قهوه و دوش اب یخ حرومشون میکرد تا شاید بهتر بشن و بعدم منتظر سردردهای بعدشون میموند.

خودش رو سرزنش کرد به خاطر پیشنهاد احمقانه ای که داده بود.

البته به جز این، اینکه ترجیح میداد کارش رو تو هوشیاری انجام بده هم بی تاثیر نبود.

سرش رو دور تا دور بار چرخوند تا بلکه یه کیس مناسب پیدا کنه که دید یه دختر زل زده بهش.

تو چهرش کمی دقیق شد، اون بد نبود ولی خب سنش زیاد بود، شاید ده سالی ازش بزرگتر بود...پوفی کشید و سرش رو برگردوند.

هوای گرفته بار اذیتش میکرد. همینطور که دکمه بالای پیرهنش رو باز میکرد از جاش بلند شد تا بره بیرون و یکم هوا بخوره.

سرش پایین‌بود و داشت خودش رو به زور از بین اون جمعیتی که دنیا به تخمشون هم نبود و فقط خودشون رو به هم میمالیدن بیرون می کشید که محکم به یکی خورد.

اون جوری بود که انگار از عمد بهش تنه زده بود... سرش اورد بالا تا چیزی بهش بگه که با همون دختره رو به رو شد.

این خیلی معلوم بود که اون دختر داشت بهش نخ میداد!

اون از نزدیک بهتر بود و شاید آرایش بیش از حد غلیظش بود که سنش رو بالاتر نشون میداد.

به هر حال زین آدمی نبود که از همچین چیزی بگذره و خب به درک که بهش میخورد جنده یا خلاف باشه!

وقتی نگاه طولانی زین رو روی خودش دید نیشخندی زد و دست زین رو گرفت و سمت خروجی بار کشید.

زین حدس میزد که اون داره سمت کوچه پشتی بار میبرتش ولی فقط یه چیز تو ذهنش بود"فاک بهش چرا اونجا؟!"