part1

2.1K 163 30
                                    

#part1
#foolforyou
#ff
#ziam

د.ا.د زین

دیشب خیلی دیر خوابیده بودم برای همین خیلی خوابم میومد
صدای دیکیه ساعت قدیمی روی میز رو مخم بود
با پام محکم زدم توی ساعت
اون افتاد رو زمینو صدای شکستنش منو به خودم اورد

_خاک برسرمم
این ساعت ارثیه خانوادگیمون بود
اگه بابام بفهمه از کون دارم میزنه
خداااا

روزی که اینطوری شروع بشه خدا به داد پایانش برسه

اعصابم سگی شده بود
از رو تخت بلند شدمو با جارو خورده های ساعتو توی یه پلاستیک مشکی ریختمو گذاشتم زیر تختم که کسی پیداش نکنه

با عجله یه کوکی صفت که مال یه ماه پیش بودو دیشب از زیر کابینتا پیدا کرده بودمو برداشتمو خوردم
لباسامو پوشیدمو یه تیپ کامل مشکی زدم

نیم ساعت از وقت کلاسم رفته بود
از اون طرفم شکسته شدن اون ساعتو فکر به واکنش پدرم به این مسئله دیوونم میکرد

با تمام سرعتم شلوارمو پوشیدمو کمربندمو وقتی دره خونرو بستم صفت کردم

خواستم برم به سمت پله ها که دیدم یه پسره غریبه با لبخند بهم خیره شده
پوکر یکم نگاهش کردم که از رو بره ولی به کارش ادامه داد

بهش توجهی نکردمو رفتم سمتش

_اگه سختتون نیس برید کنار
چون فکر میکنم سره راهمید

لبخندش بزرگتر شد به طوری که چشماش مثل یه خط شدن و من نمیتونستم منکر کیوتی بینظیرش بشم ولی از پروگیش بدم اومده بود
دستشو به سمتم دراز کرد

+سلام صبحتون بخیر
من همسایه جدیدتون هستم
اسمم...

اون سریع با خنده گفتو من پریدم وسط حرفش

_فهمیدم 
حالا دیگه برو کنار میخوام رد شم

+میتونم اسمتو بپرسم؟!
شاید ما بتونیم دوستای خوبی برای هم بشیم

بازم تند تند گفت ولی تا قیافه جدی منو دید لبخندش کمرنگ تر شده بود

_نه من اسممو به غریبه ها میگم
نه نیاز به دوستای شیرین عقل دارم
و از همه مهم تر وقت اضافیم ندارم پس برو کنار

محکم بهش تنه زدم و افتاد رو زمین
وقتی پرت شد رو زمین اخ بلندی گفت

اون صداش باعث به خودم بیام

هی زین تو چته
این چه طرز برخورده
اون فقط میخوا باهات ارتباط برقرار کنه
گناه داره
دستشو بگیرو بلندش کن

یه صدا تو ذهنم اکو شد

به من چه میخواست سره راه واینسه

صدای دوم بلند تر تو مغزم اکو شد و تصمیم گرفتم به اون گوش بدم

یه تک نگاه بهش کردم
اون رو زمین خوابیده بود و از درد صورتشو جمع کرده بود

fool for you (ziam smut)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang