part4

1K 100 16
                                    

#foolforyou
#part4
د.ا.د سوم شخص

زین بعد از نه شنیدن از لیام اونم به اون صراحت خیلی افسرده شد
اون روز به اتاقش رفتو تا فرداشبه اونروز اصلن بیرون نیومد بجز بعضی وقتا برای دستشویی
ناراحتی تنها چیزی بود که از چهره زین میبارید

لیام تا حالا چندین بار سعی کرد با زین حرف بزنه و از دلش در بیاره ولی حتی زین نگاهشم نمیکرد
حس گناه و عذاب وژدان لیامو داشت دیوونه میکرد
ولی اون پشیمون نبود چون کار درستو کرده بود
و برای کارش دلیل داشت

زین با احساس گرسنگی شدید از خواب بیدار شد اونروز نه نهار و نه شام نخورده بود
ساعت ۳:۴۰ نصف شب بود و اونم ازینکه لیامو هری خواب بودن استفاده کردو از اتاقش خارج شد تا یچیزی برداره عو بخوره
از پله ها اروم اروم و بیصدا بالا رفت تا به اشپز خونه برسه
وارد اشپزخونه شدو پیتزای نصفه عو نیمه روی لباسشویی رو برداشتو بو کرد تا ببینه تازس یا خراب شده
خراب نبود ولی تازم نبود
یه تیکه ازشو برداشتو توی دهنش برد
مزش اونقدرام بد نبود
رفت سر یخچال که سس برداره
تا در یخچالو باز کرد دید یه کیک بزرگ شکلاتی با تزئین سنگای رنگی اونجاس و روی طبقه ی بالایی سه تا تیکه بزرگ استیک بود
چشمای زین از خوشحالی برق زدن
به تنها چیزی که فکر میکرد به فاک دادنه اون کیک شکلاتیه بزرگو خوشمزه بود
اروم از یخچال بیرون اوردشو استیکارو هم بعد از اون بیرون اوردو گذاشت روی میز غذاخوریه توی اشپزخونه
خواست بشینه که شروع کنه به غذاخوردن که دید یه تیکه کاغذ به گوشه ظرف کیک چسبیده
اونو کندو نگاش کرد
اون یه نامه بود
یه نامه از طرف لیام
با دیدن اسمه لیام ضربان قلبش رفت روی هزار
نامرو باز کردو شروع کرد به خوندنش

"سلام زین
این نامرو نوشتم تا بخاطر زحماتم توی این یه هفته ازت معذرت خواهی کنم
منو هری وقتی تو خواب بودی رفتیم
رفتیم برای همیشه
ما با ورودمون به خونت سیستم زندگیتو مختل کردیم و همش باعث ناراحتیت شدیم
امیدوارم منو بخاطر خداحافظی نکردنم ببخشی
اگه خداحافظی میکردیم مطمعنن مانع میشدی
راستی این غذاهارو هم با کمک هری برات درس کردم با یه مقدرا پول که توی پاکته بع عنوان تشکر
البته اینا در برابر لطفای تو هیچه
دیگه منو تو همو نمیبینیم پس الان دیگه نیازی به مخفی کاری نیست
من توی این نامه اعتراف میکنم که از همون روز اول که دیدمت عاشقت شدم
تو بینظیری
دیگه نمیتونم منکر این بشم که دوست ندارم با یه همچین ادم خوشگلو بی نظیری دوست باشم یا شایدم سکس داشته باشم ولی من برای نه گفتنم دلیل دارم زین
باور کن این کار نشدنیه دلیلشم نمیگم چون میدونم باورت نمیشه یعنی هیچکس باورش نمیشه
خب دیگه من دارم میرم زین
منو ببخش و بدون که خیلی دوست دارمو عاشقتم خوشگل ترینم "

زین نامرو خوند و با اتمام نامه احساس کرد دیگه نمیتونه نفس بکشه
احساس خفگی میکرد
گریه امونشو بریده بود
نامرو انداخت رویه زمینو کیکو همه غذاهارو بلند کردو انداخت روی زمین
گوشاش ویز ویز میکردن
احساس میکرد کر شده
دلش میخواست خودشو خفه کنه
اون لیامشو میخواست
براش خیلی سخت بود که الان حتی اونو بعنوان یه دوس سادم نبینه
یعنی زین دیگه نمیتونه لیامشو ببینه؟!

رویه زمین نشستو به دورو برش با گیجی نگاه میکرد
کیک رویه زمین افتاده بود ولی یه کاغذه تیره رنگ از داخله کیکه متلاشی پیدا بودو خود نمایی میکرد
زین اشکاشو پاک کردو با دستو پا زدن خودشو رسوند بهش
نامرو برداشتوتا دید خط لیامه از خوشالی جیغ زدروی نامه نوشته بود

"زین زود از خونه برو بیرون و نامرو یجا قایم کن وقتی کاملن از خونت دور شدی و مطمعن شدی تنهایی بخونش
امیدوارم به موقع نامرو ببینی چون مطمعنم بعد ازون نامه حتمن کیکو ترکوندی از عصبانیت
برا همین اینجا گذاشتمش
حالا سریع از خونه خارج شو
اگه تا ساعت ۴ صبح توی اون خونه بمونی مطمعن باش کشته میشی بقیه چیزارو توی نامه گفتم حالا بدون اینکه حتی لباس بپوشی بدو بیرون و با ماشینی که توی پارکینگ گذاشتم و کلیدش توی کیکاش فرار کن
موفق باشی عزیزم
من بهت ایمان دارم تو میتونی فرار کنی<لیام> "

زین بعد از خوندن نامه کاملن گیج شده بود ولی خیلی ترسیده بود سریع از پله ها پایین رفتو ساعتو دید ساعت ۵ دقیقه به ۴ صبح بود
ترس تموم وجودشو گرفت
با تموم سرعتش به اشپزخونه رفت و تویه کیک دنبال کلید گشتو بعد ازپیدا کردنش با تمام سرعتش به سمته پارکینگ رفت
اون هیچ لباسی نپوشیده بود
بالا تنش کاملن لخت بود و یه باکسره تنگم محافظ پایینش بود ولی اهمیت نداد چون جونش مهم تر ازین حرفاس و اینکه اگه میخواد لیامشو دوباره ببینه باید موفق بشه
نامرو تویه باکسرش مخفی کردو از رفت توی پارکینگ
همه جا تاریک بود
عرق سرد بخاطر ترس روی پیشونی زین جمع شده بود
دزدگیرو زد و ماشینو پیدا کرد
سوار ماشین شدو اونو روشن کرد وقتی دور زدو خواست که بره با دیدنه موجود عجیبه رو به روش که توی چشماش زل زده بود و جلوی ماشین وایساده بود خشکش زد

اون دیگه چیه
واقعن عجیبه
زین برای بار اولین بار بود که یه همچین موجودیو میبینه

........................................
چیزای خیلی جدید منتظرتونه❤️💛
Next part = 25vote

#foolforyou
#part4

خدایی خیلی خفن بودا خودم کف کردم/:
البته یکم عجله عی تایپ کردم اونم تو شلوغی برا همین زیاد نتونستم طولش بدم ولی کلن داستان ازین رو به اون رو میشه یهو😈
نظرم ندین اپ نمیکنم👿❤️💛

fool for you (ziam smut)Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora