between us

2.1K 117 18
                                    

همه چی خیلی سریع اتفاق افتاد

قبل ازینکه بفهمه چه خبره هری پرت شد رو تختش و زین اومد روش و همه دیگرو خیلی هات میبوسیدن

لبهای زین مثل مخمل ضخیم و گرم بودن.این داشت هری رو دیوونه میکرد.به محض اینکه زین کشید عقب هری نشست تا لباسشو دراره.

زین سریع دوباره افتاد روش و گردنش رو بوسید و خوابوندش رو تخت.

هری دستاش رو برد زیر تیشرت زین و ناخنشا رو تو کمرش فرو کرد و کشیدش جلوتر و پاهاش رو به سختی دور کمرش انداخت بخاطر جین تنگش و آه کشید وقتی زین دیکشون رو روی هم مالید.

زین پوست هری رو لیس زد و دوباره گاز گرفت و تقریبا همه جاش رو لاو بایت گذاشت .اون تو یه ریتم دیکاشون رو تکون داد و باعث شد هری کمرش رو بده بالا و نتونه جلوی آه و ناله هاش رو بگیره

"فاک می" هری تو گوشش زمزمه کرد قبل اینکه زین وحشیانه لباش رو بوس کنه

''مطمئنی؟" زین با نیشخند خندید و لب پایین هری رو گاز گرفت

هری غرغر کرد و موهای زین رو گرفت و صورتش رو برای بوسه کشید پایین.بوسه ای عمیق و پر از شهوت

"اره. الان" هری وقتی برای نفس کشیدن بوسه رو قطع کردن زمزمه کرد

"نمیتونم بیبی,کاندوم ندارم" زین جواب داد

"من دارم" هری دروغ گفت و خیلی مشتاق بنظر میرسید

"جدی؟"  زین متعجب پرسید

هری از بین موهای فرفریش که روی چشماش ریخته بودن نگاهش کرد و سرتکون داد

"برو بیارش" زین گفت و از روش پا شد و هری متوجه برامدگی توی شلوارش شد.
لعنتی

"خب راستش این مال لوییه اون که متوجه نمیشه اگه یکیش نباشه؟!" هری با لبخند پرسید

"امیدوارم نفهمه" زین خندید و دکمه های شلوارش رو باز کرد.هری لبش رو گاز گرفت و دوید سمت اتاق لویی

هری کشو رو باز کرد و استرس گرفت وقتی دید فقط یه کاندوم مونده.لویی حتما میفهمه نه؟!

"گور باباش" زیرلب گفت و کاندوم رو برداشت و کشو رو بست.سریع برگشت به اتاقش و لبخنزد وقتی دید زین فقط با لباس زیرش اونجا وایساده

"کاندومش بزرگه امیدوارم بتونه اندازت شه" هری با نیشخند گفت و زین میتونست یه مدل جدید از هری رو ببینه که با اعتماد به نفس تره و به اندازه ی مدل قبلیش زیباست

زین خندید "بیا امیدوار باشیم بتونم توت جا کنمش"

هری قرمز شد و رفت سمتش "تو فکر میکنی من تازه کارم تو این چیزا نه؟!"

"اینطور بنظر میاد" زین گفت و از شلوار هری گرفت و کشیدش جلو و دکمه هاش رو باز کرد "چطور؟" هری پرسید و اجازه داد زین شلوارش رو دربیاره

Zarry one shotWhere stories live. Discover now