"هری چرا هنوز آماده نیستی؟ دیرمون میشه ها" لوییس پرسید وقتی وارد اتاق هری شد و دید زیر پتو خوابیده.اون گیج شده بود معمولا هری اولین نفر حاضر میشه وقتی میخوان برن کلاب
"اه من حالم خوب نیست لو.. شما بچه ها برید و خوش بگذرونید" هری گفت و یه سرفه ی الکی کرد
"اوه خدای من" لو سریع دوید کنار تختش و دستش رو گذاشت روی پیشونیش تا مطمئن شه که تب نداره و نفس راحت کشید وقتی دید نداره
"حالت خوبه؟ من میتونم برنامه رو کنسل کنم" لویی با نگرانی پرسید. "نه" هری تقریبا داد زد که باعث شد لویی با تعجب نگاهش کنه ولی بعد یه لبخند زد که چالهاش مشخص شه و لوییس هم لبخند زد
"نه منظورم اینه برید, مطمئنم النور الان منتظرته و تازه زین هم خونه اس.اگه کمکی خواستم بهش میگم" هری سعی کرد آرامش خودش رو حفظ کنه ولی از درون داشت از شادی جیغ میکشید
لویی سر تکون داد و اون میدونست زین قرار نیست باهاشون بیاد کلاب.اون میخواست بخوابه و همه میدونستن خواب چقدر برای زین مهمه."باشه ولی قول بده چیزی شد به مالک بگی" لویی بهش منتظر خیره شد. "قول میدم" هری با لبخند بهش گفت
"باشه" لویی از اتاق هتل هری اومد بیرون و اون پسر ذوق زده رو تنها گذاشت
******
"اوه فاک بیبی..من همیشه عاشق دهنت بودم..خیلی گرم و خیسه" زین ناله کرد و به فرهاش چنگ زد وقتی هری داشت حرفه ای براش بلوجاب میکرد.هری شرش رو تکون نداد وقتی سر دیک زین به گلوش خورد و جفتشون آه کشیدن.هری از بین چشمهای خمارش به زین خیره شد و آروم پلک میزد و میدونست این کارش چقدر دوست پسرش که یکساله با همن رو تحریک میکنه
"لعنتی هز من دارم.." نتونست حرفش رو کامل کنه وقتی هری با یه صدای 'پاپ' دیک زین رو از دهنش دراورد و اجازه نداد بیاد.لبهاش خیس و باد کرده بود و زین میتونست فقط با دیدن پسر بیاد
هری پاشد و نشست روی پاهای زین و نامرتب بوسش میکرد زین میتونست طعم خودش رو روی زبون هری حس کنه.این باید حال بهم زن باشه ولی فقط بیشتر جفتشون رو حشری میکرد
هری آه کشید وقتی دست زین رو دور دیک خودش حس کرد اول آروم میمالیدش ولی بعد سرعتش رو بیشتر کرد." شت..ز..ین"
"بگو چی میخوای هری..بهم بگو چی نیاز داری؟" زین بی نفس گفت وقتی هری نقطه ی حساس گردنش رو میمکید.هری گازش گرفت و کشید عقب و کونش رو روی دیک زین عقب جلو میکرد و میمالید
"تو..تو رو میخوام.. همه چیت رو میخوام!" هری ناله کرد وقتی زین محکم پهلوهاش رو گرفت.هری خم شد تا زین رو ببوسه و اونها با عشق و علاقه هم رو میبوسیدن
"میخوام سوار دیکت بشم" هری تو گوش زین زمزمه کرد و تصور اینکه پسر رو دیکش نشسته و داره خودش رو به فاک میده و موهای بلندش روی صورتش ریخته کافی بود تا زین کنترلش رو از دست بده
"میخوای دیکت رو بکنی توم؟ میخوای سوراخم رو با کامت پر کنی؟" هری با لوندی این حرفها رو به کثیف ترین حالت ممکن تو گوش دوست پسرش زمزمه میکرد و زین تند تند سرتکون میداد. خیلی براش سخت شده بود که جلوی خودش رو بگیره
هری لبهاش رو بوسید و بعد شلوار خودش رو دراورد و شرت زین هم دراورد و دیکش رو جلوی سوراخش تنظیم کرد و نشست روش. "آه خیلی بزرگه" هری از حس پر شدن ناله کرد و سرس رو انداخت عقب و دستش رو گذاشت روی رون زین برای ساپورت
"خیلی تنگی عزیزم" زین تقریبا غرید وقتی تا تهه توی پسر بود.صدای آه و نالشون بیشتر شد وقتی هری تند تر حرکت میکرد و نفسهاشون نامنظم شده بود و صورتهاشون قرمز بود.زین پشت گردنش رو گرفت و کشیدش پایین و سرشون رو چسبوند بهم
"دوستت دارم" هری به سختی گفت وقتی داشت با سرعت خودش رو روی دیک دوست پسرش بفاک میداد.اونا جفتشون نزدیک اومدن بودن. "منم دوستت دارم" زین گفت و دوباره لبهاش رو بوسید
ناله هاشون توی دهن هم ساکت شد وقتی هری بینشون اومد و زین هری رو پر کرد."وای خدا دلم برات تنگ شده بود" هری گفت و از روی دیکش بلند شد و بخاطر حس خالی بودن و یکم سوزش باز شدن آه کشید.
کنار زین دراز کشید و جفتشون انقدر خسته بودن که حتی دوش هم نگرفتن.هری دستهاش رو انداخت دور زین و سرش رو روی بازوش گذاشت و بهم زل زدن."منم دلم برات تنگ شده بود" زین گفت و آروم کونش رو میمالید که دردش کمتر شه.هری از آسودگی آه کشید وقتی زین پیشونیش رو بوسید
"خب آقای مالک قرار نبود شما الان خواب باشی؟!" هری با شیطنت پرسید
"اوه تو چی؟ که قرار بود استراحت کنی تا مریضیت خوب شه؟" زین پوزخند زد و هری خندید
"کاش مجبور نبودیم یواشکی با هم باشیم" هری با ناراحتی گفت."میدونم عزیزم منم دلم میخواست ولی مدیریت اینطور فکر نمیکنه" زین موهاش رو نوازش کرد
"بیا فعلا ازین لحظه لذت ببریم" زین آروم بوسیدش و تو بغلش گرفتش و تا وقتی هری خوابید به عشق زیباش زل زده بود
YOU ARE READING
Zarry one shot
Fanfictionداستان های ترجمه شده تک قسمتی از زری رومنس های زین و هری (اسمات)