همونطور که لباشون مماس هم بود، لیام زینو به دیوار چسبوند و به بوسیدنش ادامه داد
اونقدر تشنه ی هم دیگه بودن که نفهمیدن چطور از کاناپه به اتاق رسیدن
محکم لبای همو میبوسیدن و گاز میگرفتن و دلتنگیشونو رفع میکردن
همو میچشیدن هر چند برای این چند ماه فاصله کافی نبود ولی خوب بوددستاشون روی بدن هم دیگه حرکت میکرد و خیلی زود تی شرت هاشون از تنشون بیرون اومد و به همه جای اتاق خواب رسید
زین با لبای پف کرده لبخندی به لیام زد و روی تخت انداختش
دستشو نوازش وار روی دیک بزرگ لیام کشید و اروم اروم شلوارشو در اورد
لیام سرشو تو گردن زین فرو کرده بود و نفس های عمیق و صدا دار میکشید
دستشو رو کمر زین کشید و کم کم شلوارشو دراورد و در اخر طاقت نیورد و باکسرشو پاره کرد
دستشو رو دیک زین کشید و اروم اروم هندجاب میدادلیام سرشو تو گردن زین فرو کرده بود و نفس های عمیقش زین رو هورنی تر میکرد
لیام زبونشو رو گردن زین میکشید و اروم لیس میزدزین دستشو تو موهای لیام برد و سرشو به بالشت تکیه داد و پاهای لیامو روی شونه هاش تکیه داد و انگشت فاکشو وارد دهن لیام کرد.
لیام زبونشو از بالا تا پایین انگشتای زین میکشید و خیلی زود انگشت دوم هم وارد دهنش شد.
باسنشو به دیک زین فشار میداد و به زین نشون میداد اون هم به اندازه ی خودش به این نیاز دارهیکی یکی انگشتاش تو سوراخ لیام جا گرفتن و بعد از چن مین با سرعت عقب جلو میشدن و جفتشون کنترلی رو ناله های بلندشون نداشتن
زین اروم خودشو به سوراخ لیام فشار داد و کم کم واردش شد و این مساوی شد با ناله ی بلند لیام نزدیک گوششدستشو دور دیک لیام حلقه کرد و با ریتمی که به فاکش میداد بهش هندجاب میداد
زین خیلی دلش برای لیام تنگ شده بود این حقیقتی بود که باعث میشد الان تو نبود نیلز زین با خیال راحت سرشو به سینه ی لیام تکیه بده و محکم تر به فاک بدهبعد از چند دقیقه زیر شکم جفتشون داغ شد و زین فهمید لیام میاد پس سریعتر بهش هندجاب داد و خودشم محکمتر از قبل توش حرکت کرد تا اینکه کام لیام روی شکم خودش و کام زین توی لیام اومد.
دیک جفتشون هنوزم داغ و سفت بود و نشون میداد راند دوم رو در پیش دارن.
زین از لیام بیرون کشید و کنارش دراز کشید تا یکم نفساش اروم تر بشهلیام هم از فرصت استفاده کرد و اینبار اون روش خیمه زد و گردنش که خیلی دوستش داشت رو گاز گرفت و مک زد و پوستشو بین لباش گرفت
"عاه .. فاک لی .. فاککککک" چیزی بود که از بین لبای زین خارج شد و لیام رو وحشی تر کرد تا به فاکش بدههرچند هنوز درد داشت ولی دیک زینو مالید و زبونشو چند بار رو سوراخ زین کشید و کم کم با زبونش سوراخ زینو به فاک میداد
"لیییی .. خودتو میخام .. همشو .. بهم .. بده" زین تیکه تیکه گفت در حالی که خودشو به زبون لیام فشار میدادلیام خودشو به دیواره های زین کشید و محکم واردش شد کم کم شروع کرد حرکت توش
دستاشو توی دستای زین قفل کرد و اجازه ی هندجاب دادن زین به خودشو نداد
میخواست اینبار بدون لمس بیادنوک یکی از نیپلاشو وارد دهنش کرد و همونجور که بهش ضربه میزد نیپلشو بین لباش گرفته بود و میمکید.
زین بیشتر از قبل تحریک شده بود و خودشو به لبای لیام فشار میداد و نفس های تندش حتی اجازه ی ناله کردن بهش نمیداد
تیکه تیکه حرف میزد و جفتشون نزدیک بودن تا برای بار دوم بیان
"لیام .. فاک .. این خیلی .. حس خوبی .. میده .. شت"
زین بالاخره تونست بگهلیام لاله ی گوش زینو بین لباش گرفت و ضربه ی محکمی که درست به پروستاتش زد باعث شد زین جیغ بزنه و قبل از اینکه بتونه خبر بده خودشو روی شکم لیام خالی کنه
حینی که زین کامشو خالی کرد سوراخش دور دیک لیام تنگ میشد و لیامو به لبه رسوند ، نتونست خودشو نگه داره و اون هم توی سوراخ زین برای بار دوم ارضا شد
از زین بیرون کشید و گذاشت کام داغش از سوراخش روی رو تختی بریزه.
لی - زین نرو ..
توی گوش زین اروم گفت.
زی - نمیرم .. من از غروب تا طلوع خورشید پیشت میمونم .. تا هر وقت که تو بخوای عزیزم
لی - دوست دارم بیب
زی - من خیلی بیشتر دوست دارم لیومبار آخر لبای هم رو بوسیدن و زین سرشو رو بازوی لیام گذاشت
ل - شب بخیر زینی
ز - شب توام بخیر لاو
فشار دستاش لیام دور زین بیشتر شد و باعث شد زین خودشو تو بغل لیامش جمع کنهز - من قسم خوردم که تمومش کنم...قول میدم...
وقتی خیسی اشکای لیامو که روی سرش میچکیدن رو فهمید گفت
ل - من بهت اعتناد دارم سوییت هارت...حالا بهش فکر نکن
رو موهاش بوسه زد و خوب بلد بود لرزش صداشو پنهون کنه...نویسنده ی اسماتشم این عاقای خوشتیمه^^ :
T.me/TheyCallMeMatin
YOU ARE READING
far away (ziam)
Fanfictionذهنم مثل قبرستونيه كه همه اونايى و كه ميخواستم دوست داشته باشم توش دفن شدن. هر چند وقت يه بار يه نبش قبر ميكنم كه يادم نره اشتباهاى زندگيمو سفر میکنم به رویاهایی که داشتن به واقعیت تبدیل میشدن و خاکسر شدن زیر پام. به یاد میارم خاطره هایی رو که رو تک...