38"Why he can't?"

1.9K 300 66
                                    


Liam's prove:

زین: خب پیتزا میخوام.

من: آخیش اینو بلدم، موادشو داری؟

زین: نه.

من: ای بابا، پس چی داری؟

زین: یک آشپزخوب باید...

نفس عمیق کشید و به آشپزخونه اومد و روبه روم وایساد.

زین: سنگ هم دادن.

نفس عمیق کشید و فوشی زیر لبش داد.

زین: نمک بزنه و بپزه.

من: بدبختی اینه که سنگ هم اینجا نداریم.

چشمامو چرخوندمو زین نیشخندی زد و در فریزر رو باز کرد و نشون داد.

زین: همه چی هست.

نفس عمیق کشید.

زین: بفرما، شروع کن.

من: تنوری چیزی داری؟

زین: تنور؟ فر هست.

من: چی؟

زین: نشنیدی؟

پوکر شد و در اون چیزی ک بهش میگفت فر رو باز کرد و نشون داد.

زین: مثل تنور می مونه.

نفس عمیق کشید.

زین: اما پیشرفته‌.

من: آهان.

سرخ شدمو داخلشو نگاه کردم.
همشون فلزین اما انگار شبیه تنور هستن یکم...

من: بعد این دکمه ها چیه؟

زین: واسه داغتر کردن.

نفس عمیق کشید.

زین: سردتر کردن دما.

من: واقعا؟

زین: بله.

با حالت پوکری گفتو سری تکون دادمو سراغ آرد و وردنه رفتم.

زین: چیکار میکنی؟

من: میخوام خمیر پیتزا درست کنم دیگه.

زین: لازم نکرده.

نفس عمیق کشید.

زین: آمادش هست، اوناهاش.

به بسته ای که داخل فریزر بود اشاره کرد و شونه بالا انداختم.

من: حالا یه بار خمیر دست ساز بخور، توش سم نمیریزم.

چشمامو چرخوندمو زین نیشخند زد و دستاشو زیر چونش گذاشت.
خدایا...
از اون پسر جذاب یکدفعه تبدیل به یه پسر کیوت شد...
چرا اینقدر تغییر حالت؟...
لبخندی زدمو سری تکون دادمو آرد و خمیر و وردنه رو برداشتمو شروع کردم به دایره وار درست کردنش.
یعنی اونا چجوری بدون خمیر درست کردن میپزن؟...
خمیر آماده؟...
یعنی اونا میپزن اونو بعد دوباره میدن ب مردم؟...
چه کاریه، خودت بپز و پولی هم خرج نکن...
البته برای زین ک فرقی نمیکنه به هرحال اون هرچقدر بخواد پول داره...

FOG1 {ziam} -COMPLETED-Where stories live. Discover now